خاقانی (غزلیات)/عیسی لبی و مرده دلم در برابرت
ظاهر
عیسی لبی و مرده دلم در برابرت | چون تخم پیله زنده شوم باز دربرت | |||||
چون شمع ریزم از مژه سیلاب آتشین | ز آن لب که آتش است و عسل میدهد برت | |||||
گر خود مگس شوم ننشینم بر آن عسل | ترسم ز نیش چشم چو زنبور کافرت | |||||
یاقوت هست زادهی خورشید نی مگوی | خورشید هست زادهی یاقوت احمرت | |||||
خون ریز ماست غمزهی جادوت پس چرا | خونین سلب شده است لب معجز آورت | |||||
مانا که هم لبت خورد آن خون که غمزه ریخت | کاینک نشان خون به لب شکرین درت | |||||
از نشترت سلاح دو بادام گاه جنگ | چشمم چو پسته پر رگ خونین ز نشترت | |||||
خاقانیی که بستهی بادام چشم توست | چون پسته بین گشاده دهان در برابرت |