خاقانی (غزلیات)/عشق تو دست از میان کار برآورد
ظاهر
عشق تو دست از میان کار برآورد | فتنه سر از جیب روزگار برآورد | |||||
هر که به کوی تو نیمبار فروشد | جان به تمنا هزار بار برآورد | |||||
جزع تو دل را هزار نیش فرو برد | لعل تو جان را هزار کار برآورد | |||||
طبع تو تا عادت پلنگ بیاموخت | گرد ز شیران مرغزار برآورد | |||||
گفتی کز انتظار کار شود راست | وای بر آن کار کانتظار برآورد | |||||
خوی تو با دیگران چو شاخ سمن بود | کار چو با من فتاد خار برآورد | |||||
آتش عشق تو در نهاد من افتاد | دود ز خاقانی آشکار برآورد |