خاقانی (غزلیات)/صبح چون جیب آسمان بگشاد
ظاهر
صبح چون جیب آسمان بگشاد | هاتف صبحدم زبان بگشاد | |||||
پر فرو کوفت مرغ صبحدمی | دم او خواب پاسبان بگشاد | |||||
نفس عاشقان و نالهی کوس | نفخهی صور در دهان بگشاد | |||||
چشمهی دل فسرده بود مرا | ز آتش صبح درزمان بگشاد | |||||
دل من بیمیانجی از پی صبح | کیسهها داشت از میان بگشاد | |||||
صبح بیمنت از برای دلم | نافهها داشت رایگان بگشاد | |||||
ریزش ابر صبحگاهی دید | طبع من چون صدف دهان بگشاد | |||||
دعوت عاشقانه میکردم | بخت درهای آسمان بگشاد | |||||
الصبوح الصبوح میگفتم | عشق خمخانهی روان بگشاد | |||||
الرفیق الرفیق میراندم | رصد غیب راه جان بگشاد | |||||
شاهد دل درآمد از در من | بند لعل از شکرستان بگشاد | |||||
گه به لبها ز آتش جگرم | آب حیوان به امتحان بگشاد | |||||
گه به دندان ز رشتهی جانم | گرهی غم یکان یکان بگشاد | |||||
گفت خاقانیا تو ز آن منی | این بگفت، آفتاب ران بگشاد |