خاقانی (غزلیات)/شمع شب‌ها بجز خیال تو نیست

از ویکی‌نبشته
خاقانی (غزلیات) از خاقانی
(شمع شب‌ها بجز خیال تو نیست)
  شمع شب‌ها بجز خیال تو نیست باغ جان‌ها بجز جمال تو نیست  
  رو که خورشید عشق را همه روز طالعی به ز اتصال تو نیست  
  شو که سلطان فتنه را همه سال سپهی به ز زلف و خال تو نیست  
  رخش شوخی مران که عالم را طاقت ضربت دوال تو نیست  
  سغبه‌ی وعده‌ی محال توام کیست کو سغبه‌ی محال تو نیست  
  همه روز ار ز روی تو دورست همه شب خالی از خیال تو نیست  
  ز آرزوها که داشت خاقانی هیچ و همی بجز وصال تو نیست