خاقانی (غزلیات)/ز من گسستی و با دیگران بپیوستی
ظاهر
ز من گسستی و با دیگران بپیوستی | مرا درست شد اکنون که عهد بشکستی | |||||
به یاد مصطبه برخاستی معربدوار | بر آتشم بنشاندی و دور بنشستی | |||||
مرا به نیم کرشمه بکشتی ای کافر | فغان ز کفر تو و آه ازین سبکدستی | |||||
به مهر فاخته زان پس که روی بنمودی | گریز جستی و از دام من برون جستی | |||||
برای مهر تو جان بر میان همی بستم | چرا به کینهی جانم میان فرو بستی | |||||
خبر نداری کز بس کرانه جوئی و کبر | میان جانم بیرحموار بگسستی | |||||
مرا طفیل کسان مرهمی همی دادی | کنون ز دادن آن قدر نیز وارستی | |||||
بسا طویلهی گوهر که چشم من بگسست | چو در طویلهی بد گوهران بپیوستی | |||||
ستم بد این که تو کردی به جان خاقانی | ستمگری مپسند، ای خدای چون هستی |