خاقانی (غزلیات)/زرهی زلف بر قبا شکنی
ظاهر
زرهی زلف بر قبا شکنی | آه در جان آشنا شکنی | |||||
ببری آب سنگ ما کز دل | سنگ سازی، سبوی ما شکنی | |||||
دست و ساعد گرفته دو نان را | بگذری بازوی وفا شکنی | |||||
از سر عجب هر زمان با خود | عهد بندی که عهد ما شکنی | |||||
ننوازی دلی، چرا سوزی | نخری گوهری، چرا شکنی | |||||
در کمین شکست دلهایی | دل فدای تو باد تا شکنی | |||||
دل من نیست کن که مصلحت است | چو نبینی دلی، کجا شکنی | |||||
عاشق محتشم بسی داری | پل همه بر من گدا شکنی | |||||
به سزا گوهری است خاقانی | چندش از سنگ ناسزا شکنی |