خاقانی (غزلیات)/روی است بنامیزد یا ماه تمام است آن

از ویکی‌نبشته
خاقانی (غزلیات) از خاقانی
(روی است بنامیزد یا ماه تمام است آن)
  روی است بنامیزد یا ماه تمام است آن زلف است تعالی الله یا تافته دام است آن  
  هر سال بدان آید خورشید به جوزا در تا با کمر از پیشت گویند غلام است آن  
  در عهد تو زیبایی چیزی است که خاص است این در عشق تو رسوایی کاری است که عام است آن  
  جانی که تو را شاید بر خلق فرو ناید چیزی که تو را باید بر خلق حرام است آن  
  گفتم که به صبر از تو هم پخته شود کارم امروز یقینم شد کاندیشه‌ی خام است آن  
  من بسته‌ی دام تو، سرمست مدام تو آوخ که چه دام است این یارب چه مدام است آن  
  شب‌های فراقت را صبحی که پدید آید با بیم رقیبانت هم اول شام است آن  
  یک جام نخست تو بربود مرا از من از جام دوم کم کن نیمی که تمام است آن  
  بی‌لام سر زلفت نون است قد چاکر ای ماه چه نون است این یا نیز چه لام است آن  
  گفتی که چو خاقانی عشاق بسی دارم صادقتر ازو عاشق بنمای کدام است آن