خاقانی (غزلیات)/دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ظاهر
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت | ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت | |||||
ما بیخبر شدیم که دیدیم حسن او | او خود ز حال بیخبر ما خبر نداشت | |||||
ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم | زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت | |||||
گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد | گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت | |||||
وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد | زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت | |||||
گفتند خرم است شبستان وصل او | رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت | |||||
گفتم که بر پرم سوی بام سرای او | چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت | |||||
خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش | در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت |