خاقانی (غزلیات)/دل را ز دم تو دام روزی است
ظاهر
دل را ز دم تو دام روزی است | وز صاف تو درد خام روزی است | |||||
از ساقی مجلس تو ما را | از دور خیال جام روزی است | |||||
جان خاک تو شد که خاک را هم | از جرعهی ناتمام روزی است | |||||
مرغی است دلم بلندپرواز | اما ز قضاش دام روزی است | |||||
ناکام شدم به کام دشمن | تا خود ز توام چه کام روزی است | |||||
زان پای بر آتشم که دل را | بر خاک درت مقام روزی است | |||||
ماندم به شمار هجر و وصلت | تا زین دو مرا کدام روزی است | |||||
فتواست به خون من غمت را | الحق غم تو حرام روزی است | |||||
خاقانی را زیاد خواندی | کورا ز وجود نام روزی است |