خاقانی (غزلیات)/دلم که مرغ تو آمد به دام باز گرفتی
ظاهر
دلم که مرغ تو آمد به دام باز گرفتی | نه خاک تو شدم از من چه گام باز گرفتی | |||||
مرا به نیم کرشمه تمام کشتی و آنگه | نظر ز کام دل من تمام باز گرفتی | |||||
سه بوسه خواستم از تو ز من دو اسبه برفتی | چو وقت خون من آمد لگام باز گرفتی | |||||
مترس ماه نگیرد، گرم نمایی یاری | خبر فرستی اگرچه سلام باز گرفتی | |||||
خیال تو ز تو طیره خجل خجل به من آمد | ز شرم آنکه ز کویم خرام باز گرفتی | |||||
مرا خیال تو بالله که غمگسارتر از توست | خیال باز مگیر ار پیام باز گرفتی | |||||
دلی است بر تو مرا وام و جان وظیفه بر آن لب | وظیفه چشم چه دارم که وام باز گرفتی | |||||
شگرف عاشق خاقانیم تو نام نهادی | ز من چه ننگ رسیدت که نام بازگرفتی |