پرش به محتوا

خاقانی (غزلیات)/در این عهد از وفا بوئی نمانده است

از ویکی‌نبشته
خاقانی (غزلیات) از خاقانی
(در این عهد از وفا بوئی نمانده است)
  در این عهد از وفا بوئی نمانده است به عالم آشنارویی نمانده است  
  جهان دست جفا بگشاد آوخ وفا را زور بازویی نمانده است  
  چه آتش سوخت بستان وفا را که از خشک و ترش بویی نمانده است  
  فلک جایی به موی آویخت جانم کز آنجا تا اجل مویی نمانده است  
  به که نالم که اندر نسل آدم بدیدم آدمی خویی نمانده است  
  نظر بردار خاقانی ز دونان جگر میخور که دلجویی نمانده است