خاقانی (غزلیات)/خیال روی توام غمگسار و روی تو نه
ظاهر
خیال روی توام غمگسار و روی تو نه | به هر سوئی که کنم راه، راه سوی تو نه | |||||
خیال تو همه شب ره به کوی من دارد | اگرچه بخت مرا رهنما به کوی تو نه | |||||
دریغ کاش تو را خوی چون خیال بدی | که خرمم ز خیال تو و زخوی تو نه | |||||
دل من آرزوی وصل میکند چه کنم | که آرزوی من این است و آرزوی تو نه | |||||
مرا به نوک مژه غمزهی تو دعوت کرد | بخورد خونم و گفتا برو که خوی تو نه | |||||
به بوئی از تو شدم قانع و همی دانم | که هیچ رنگ مرا از تو جز که بوی تو نه | |||||
هزار جوی هوس رفته است در دل تو | که هیچ آب غم من روان به جوی تو نه | |||||
ز جستجوی تو حیرت نصیب خاقانی است | تو کیمیایی و او مرد جستجوی تو نه |