خاقانی (غزلیات)/جو به جو عشقت شمار دم زدن بر من گرفت

از ویکی‌نبشته
خاقانی (غزلیات) از خاقانی
(جو به جو عشقت شمار دم زدن بر من گرفت)
  جو به جو عشقت شمار دم زدن بر من گرفت جوجوم کرد و چو بشنید آه من بر من گرفت  
  آهی از عشقت درون دل نهان می‌داشتم چون برون شد بی‌من او راه دهن بر من گرفت  
  عشقت آتش در من افکند و مرا گفتا منال ناله‌ی آتش بگاه سوختن بر من گرفت  
  دل به دست خویشتن شد کشته در پای غمت خود به خود کرد این و جرم خویشتن بر من گرفت  
  عشق می‌خواهد که چون لاله برون آیم ز پوست من چو گل بودم درون پیرهن بر من گرفت  
  گفتم آخر درد خاقانی دوا یابد به صبر چون طبیب عشق بشنید این سخن بر من گرفت