خاقانی (غزلیات)/ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من
ظاهر
ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من | گر نگه کردی به سوی من نبودی سوی من | |||||
من بخایم پشت دست از غم که او از روی شرم | پشت پای خویش بیند تا نبیند روی من | |||||
رسم ترکان است خون خوردن ز روی دوستی | خون من خورد و ندید از دوستی در روی من | |||||
بس که از زاری زبانم موی و مویم شد زبان | کو مرا کشت و نیازرد از برون یک موی من | |||||
ترک بلغاری است قاقم عارض و قندز مژه | من که باشم تا کمان او کشد بازوی من | |||||
تا ز دستم رفت و همزانوی نااهلان نشست | شد کبود از شانهی دست آینهی زانوی من | |||||
بوی وصلش آرزو میکردم او دریافت گفت | از سگان کیست خاقانی که یابد بوی من |