خاقانی (غزلیات)/بوی وفا ز گلبن عالم نیافت کس
ظاهر
بوی وفا ز گلبن عالم نیافت کس | تا اوست اندر او دل خرم نیافت کس | |||||
منسوخ کن حدیث جهان را که در جهان | هرگز دو دوست یکدل و همدم نیافت کس | |||||
آن حال کز وفای سگی باز گفتهاند | دیری است تا ز گوهر آدم نیافت کس | |||||
در ساحت زمین مطلب کیمیای انس | کاندر خزانهها فلک هم نیافت کس | |||||
چندین مگوی مرهم و مرهم که هر که بود | در خستگی فروشد و مرهم نیافت کس | |||||
در چار بالش عدم آی از بساط کون | کاینجا دم مراد مسلم نیافت کس | |||||
چون قفل و پره آلت بند است روز و شب | زان لاجرم کلید در غم نیافت کس | |||||
خاقانیا ز عالم وحشت مجوی انس | کانفاس عیسی از دم ارقم نیافت کس |