خاقانی (غزلیات)/به یکی نامهی خودم دریاب
ظاهر
به یکی نامهی خودم دریاب | به دو انگشت کاغذم دریاب | |||||
به فراقی که سوزدم کشتی | به پیامی که سازدم دریاب | |||||
درد من بر طبیب عرض مکن | تو مسیح منی خودم دریاب | |||||
کارم از دست شد ز دست فراق | دست در دامنت زدم دریاب | |||||
من از خیرهکش فراق هنوز | دیت وصل نستدم دریاب | |||||
الله الله که از عذاب سفر | به علیالله درآمدم دریاب | |||||
دردمندم ز نقل خانهی آب | به گلاب و طبرزدم دریاب | |||||
من که در یک دو نه سه چار یکی | بستهی ششدر آمدم دریاب | |||||
من که خاقانیم به دست عنا | چون خیال مشعبدم دریاب |