خاقانی (غزلیات)/بس لابه که بنمودم و دل‌دار نپذرفت

از ویکی‌نبشته
خاقانی (غزلیات) از خاقانی
(بس لابه که بنمودم و دل‌دار نپذرفت)
  بس لابه که بنمودم و دل‌دار نپذرفت صد بار فغان کردم و یک‌بار نپذرفت  
  از دست غم هجر به زنهار وصالش انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت  
  گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت  
  بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت  
  گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت  
  بر دشمن من زر به خروار برافشاند وز دامن من در به انبار نپذرفت  
  پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت