خاقانی (غزلیات)/با کفر زلفت ای جان ایمان چه کار دارد
ظاهر
با کفر زلفت ای جان ایمان چه کار دارد | آنجا که دردت آید درمان چه کار دارد | |||||
سحرا که کردهای تو با زلف و عارض ارنه | در گلشن ملایک شیطان چه کار دارد | |||||
دل بینسیم وصلت تنها چه خاک بیزد | جان در شکنج زلفت پنهان چه کار دارد | |||||
دردی شگرف دارد دل در غم تو دایم | در زلف تو ندانم تا جان چه کار دارد | |||||
در تنگنای دیده وصلت کجا درآید | در بنگه گدایان سلطان چه کار دارد | |||||
گریه بهانه سازی تا روی خود ببینی | آئینه با رخ تو چندان چه کار دارد | |||||
چون ترک جان گرفتم در عشق روی چون تو | بر من فلان چه گوید بهمان چه کار دارد | |||||
خاقانی از زمانه چون دست شست بر وی | سنجر چه حکم راند خاقان چه کار دارد |