خاقانی (غزلیات)/با بخت در عتابم و با روزگار هم
ظاهر
با بخت در عتابم و با روزگار هم | وز یار در حجابم و از غمگسار هم | |||||
بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز | بر آسمان وبالم و بر روزگار هم | |||||
اندر جهان منم که محیط غم مرا | پایان پدید نیست چه پایان کنار هم | |||||
حیرانم از سپهر چه حیران؟ که مست نیز | محرومم از زمانه، چه محروم؟ خوار هم | |||||
روزم به غم فروشد، لابل که عمر نیز | حالم بهم برآمد لابل که کار هم | |||||
کس را پناه چون کنم و راز چون دهم | کز اهل بینصیبم و از راز دار هم | |||||
بر بوی همدمی که بیابم یگانه رنگ | عمرم در آرزو شد و در انتظار هم | |||||
امروز مردمی و وفا کیمیا شده است | ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغوار هم | |||||
بر مردم اعتماد نمانده است در جهان | گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم | |||||
گویند کار طالع خاقانی از فلک | امسال بد نبود، چو امسال، پار هم | |||||
با این همه به دولت احمد در این زمان | سلطان منم بر اهل سخن، کام کار هم |