خاقانی (غزلیات)/با او دلم به مهر و محبت نشانه بود
ظاهر
با او دلم به مهر و محبت نشانه بود | سیمرغ وصل را دل و جان آشیانه بود | |||||
بودم معلم ملکوت اندر آسمان | از طاعتم هزار هزاران خزانه بود | |||||
بر درگهم ز خیل ملایک بسی سپاه | عرش مجید ذات مرا آشیانه بود | |||||
هفت صد هزار سال به طاعت گذاشتم | امید من ز خلق برین جاودانه بود | |||||
در راه من نهاد ملک دام حکم خویش | آدم میان حلقهی آن دام، دانه بود | |||||
آدم ز خاک بود و من از نور پاک او | گفتم منم یگانه و او خود یگانه بود | |||||
گویند عالمان که نکردی تو سجدهای | نزدیک اهل معرفت این خود فسانه بود | |||||
میخواست او نشانهی لعنت کند مرا | کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود | |||||
بر عرش بد نوشته که ملعون شود کسی | برد آن گمان به هرکس و برخود گمان نبود | |||||
خاقانیا تو تکیه به طاعات خود مکن | کاین پند بهر دانش اهل زمانه بود |