خاقانی (غزلیات)/بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی
ظاهر
بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی | دریاب کار عشرت گر مرد کار آبی | |||||
زان پیش کز دو رنگی عالم خراب گردد | ساقی برات ما ران بر عالم خرابی | |||||
گفتی من آفتابم بر رخنه بیش تابم | بس رخنه کردیم دل، در دل چرا نتابی | |||||
از افتاب دیدی بر خاک بوسه دادن | کو بوسه کخر ار من خاک تو آفتابی | |||||
دانم که دردت آید از شهد لب گزیدن | باری کم از مزیدن چون گاز برنتابی | |||||
ز آن زلف عیسوی دم داغ سگیم بر نه | نقش صلیب برکش چون داغ گرم تابی | |||||
خاقانی است و جانی یکباره کشته از غم | پس چون دوباره کشتی آنگه کجاش یابی | |||||
او راست طالع امروز اندر سخن طرازی | چون خسرو اخستان را در مالک الرقابی |