خاقانی (غزلیات)/باغ جان را صبوحی آب دهید
ظاهر
باغ جان را صبوحی آب دهید | و آن شفق رنگ صبح تاب دهید | |||||
به زبان صراحی و لب جام | هاتف صبح را جواب دهید | |||||
صبح چون رخش رستم اندر تاخت | می چو تیغ فراسیاب دهید | |||||
شاهد روز در دو حجرهی خواب | حاضر آمد طلاق خواب دهید | |||||
بار نامه به کار آب کنید | کارنامهی خرد به آب دهید | |||||
توبه را طرهوار سر ببرید | عقل را زلفوار تاب دهید | |||||
دل به گیسوی چنگ دربندید | جان به دستینهی رباب دهید | |||||
پیش کز غم به ناخن آید خون | ناخنان را به می خضاب دهید | |||||
زنگیآسا به معنی می و جام | روم را از خزر نقاب دهید | |||||
ساغری پر کنید بهر مسیح | سر به مهرش به آفتاب دهید | |||||
غصهها ریخت خون خاقانی | دیتش هم به خون ناب دهید |