خاقانی (غزلیات)/ای قول دل به رفیعالدرجات
ظاهر
ای قول دل به رفیعالدرجات | وز برائت به جهان داده برات | |||||
پنجم چار صفی از ملکان | هشتم هفت تنی از طبقات | |||||
رای رخشان تو بر چشمهی خضر | رفته بیزحمت راه ظلمات | |||||
خصم تو کور و تو آیینهی شرع | کور آیینه شناسد؟ هیهات | |||||
حاسد ار در تو گشاده است زبان | هم کنونش رسد آفات وفات | |||||
یک دو آواز برآید ز چراغ | گه مردن که بود در سکرات | |||||
که بناگه ز وطن کردی نقل | بیش یابی ز مانه حسنات | |||||
آن نبینی که یکی ده گردد | چون ز آحاد رسد در عشرات | |||||
و آنکه جای تو گرفت است آنجا | هیچ کس دانمش از روی صفات | |||||
که الف چون بشد از منزل یک | صفر بر جای الف کرد ثبات | |||||
ز تو تا غیر تو فرق است ارچه | نسب از آدم دارند به ذات | |||||
گرچه هر دو ز جلبت سنگند | فرق باشد ز منی تا به منات | |||||
دایم از باغ بقای تو رساد | به همه خلق نسیم برکات | |||||
خرقهداران تو مقبول چو لا | بدسگالان تو معزول چو لات | |||||
گررسد جنبش کلک تو به من | هیچ نقصت نرسد زین حرکات | |||||
که دل خستهی خاقانی را | از تحیات توبخشند حیات |