خاقانی (غزلیات)/ای باد بوی یوسف دلها به ما رسان
ظاهر
ای باد بوی یوسف دلها به ما رسان | یک نوبر از نهال دل ما به ما رسان | |||||
از زلف او چو بر سر زلفش گذر کنی | پنهان بدزد موئی و پیدا به ما رسان | |||||
با خویشتن ببر دل ما کز سگان اوست | امشب به داغ او کن و فردا به ما رسان | |||||
گر آفتاب زردی از آن سو گذشتهای | پیغام آن ستارهی رعنا به ما رسان | |||||
ای نازنین کبوتر از اینجاست برج تو | گر هیچ نامه آری از آنجا به ما رسان | |||||
ای هدهد سحر گهی از دوست نامهای | بستان ببند بر سر و عمدا به ما رسان | |||||
با دوست خلوه کن دو بدو و آنچه گفتهایم | یک یک بگوی و پاسخ آن را به ما رسان | |||||
ما را مراد ازین همه یا رب وصال اوست | یارب مراد یارب ما را به ما رسان | |||||
خاقانیایم سوختهی عشق وامقی | عذرا نسیمی از بر عذرا به ما رسان |