خاقانی (غزلیات)/انصاف در جبلت عالم نیامده است
ظاهر
انصاف در جبلت عالم نیامده است | راحت نصیب گوهر آدم نیامده است | |||||
از مادر زمانه نزاده است هیچکس | کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است | |||||
از موج غم نجات کسی راست کو هنوز | بر شط کون و فرضهی عالم نیامده است | |||||
از ساغر زمانه که نوشید شربتی | کان نوش جانگزایتر از سم نیامده است | |||||
گیتی تو را ز حادثه ایمن کجا کند؟ | کورا ز حادثات امان هم نیامده است | |||||
دزدی است چرخ نقبزن اندر سرای عمر | آری به هرزه قامت او خم نیامده است | |||||
آسودگی مجوی که کس را به زیر چرخ | اسباب این مراد فراهم نیامده است | |||||
با خستگی بساز که ما را ز روزگار | زخم آمده است حاصل و مرهم نیامده است | |||||
در جامهی کبود فلک بنگر و بدان | کاین چرخ جز سراچهی ماتم نیامده است | |||||
خاقانیا فریب جهان را مدار گوش | کورا ز ده، دو قاعده محکم نیامده است |