خاقانی (غزلیات)/از روی تو فروزد شمع سرای عیسی
ظاهر
از روی تو فروزد شمع سرای عیسی | وز عارض تو خیزد نور شب تجلی | |||||
ای صید دام حسنت شیران روز میدان | وی مست جام عشقت مردان راه معنی | |||||
آتش پرست رویت جان هزار زردشت | بستهی صلیب زلفت عقل هزار عیسی | |||||
رضوان به روی تو دید این تیره خاکدان را | گفت اینت خوب جایی، خوشتر ز خلد ماوی | |||||
هر دل که رفت نزهت در باغ زلفت آرد | دارد چراگه جان در زیر شاخ طوبی | |||||
ای بینمک به هجران خوش کن به وصل عیشم | دانی مزه ندارد بیتو ابای دنیی | |||||
با من که هست جانی مانده ز دست قهرت | در پای تو فشاندم، کردی قبول یانی | |||||
خاقانی از دل و جان برخی روی تو شد | گرچه ز وصلت او را دولت نداد برخی |