خاقانی (غزلیات)/از بوالعجبی هردم رنگ دگر آمیزی
ظاهر
از بوالعجبی هردم رنگ دگر آمیزی | عیسی نهای و روزی صد رنگ برآمیزی | |||||
ده رنگ دلی داری با هر که فراز آئی | یکرنگ شوی حالی چون آب و درآمیزی | |||||
هردم جگرم سوزی گر زلف به کار آری | نه مشک خلل گیرد چون با جگر آمیزی | |||||
صد زهر بیامیزی و در کام دلم ریزی | چون نوش کنم زهر ز آن صعبتر آمیزی | |||||
خود کژدم زلفت را زهری است که جان کاهد | حاجب نبود گر تو زهری دگر آمیزی | |||||
از یک نظر تنها، دل باختهام با تو | جان بازم اگر لطفی با آن نظر آمیزی | |||||
گر هیچ شبی ز آن لب تسکین دلم سازی | از دیده گلاب آرم تا با شکر آمیزی | |||||
شعر تر خاقانی چون در لبت آویزد | گوئی که همی آتش با آب درآمیزی | |||||
قصد در خسرو کن تا چشم سعادت را | از گرد رکاب او کحلالبصر آمیزی |