خاقانی (غزلیات)/آوازهی جمالت اندر جهان فتاد
ظاهر
آوازهی جمالت اندر جهان فتاد | شوری ز کبریای تو در آسمان فتاد | |||||
دل در سرای وصل تو یک گام درنهاد | برداشت گام دیگر و بر آستان فتاد | |||||
بر شاهراه سینهی من سوز عشق تو | دزد دلاوری است که بر کاروان فتاد | |||||
بازارگانی از دل زارتر که دید | کز عشق سود جست به جان در زیان فتاد | |||||
کشتی صبر من سوی ساحل کجا رسد | با صد هزار رخنه که در بادبان فتاد | |||||
قفلی که از وفای تو بر سینه داشتم | اکنون ز بیم خصم توام بر دهان فتاد | |||||
خاقانی از تو دور نه بر اختیار ماند | دانی که در بلا به ضرورت توان فتاد |