دیوان حافظ/یا رب سببی ساز که یارم بسلامت
ظاهر
۸۹ | یا رب سببی ساز که یارم بسلامت | باز آید و برهاندم از بند ملامت | ۵۷ | |||
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید | تا چشم جهانبین کنمش جای اقامت | |||||
فریاد که از شش جهتم راه ببستند | آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت | |||||
امروز که در دست توام مرحمتی کن | فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت | |||||
ای آنکه بتقریر و بیان دم زنی از عشق | ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت | |||||
درویش مکن ناله ز شمشیر احبّا | کاین طایفه از کشته ستانند غرامت | |||||
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی | بر میشکند گوشهٔ محراب امامت | |||||
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم | بیداد لطیفان همه لطفست و کرامت | |||||
کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ | ||||||
پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت |