سلامان و ابسال/صفت چوگان باختن وی با همسران و گوی بردن از دیگران

از ویکی‌نبشته
بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(صفت چوگان باختن وی با همسران و گوی بردن از دیگران)

  صبحدم چون شاه این نیلی تتق بارگی راندی بمیدان افق  
۵۲۰  شد سلامان نیم مست و نیم خواب پای کردی سوی میدان در رکاب  
  با گروهی از نژاد خسروان خوردسال و تازه روی و نوجوان  
  هر یکی در خیل خوبان سروری آفت ملکی بلای کشوری  
  صولجان بر کف بمیدان تاختی گوی زر کش در میان انداختی  
  یک بیک چوگان زنان جویان حال گرد یک مه حلقه کرده صد هلال  
۵۲۰  گر چه بودی زخم چوگان از همه بود چابک تر سلامان از همه  
  گوی بردی از همه با صد شتاب گوی مه بود و سلامان آفتاب  
  با هلال صولجان دنبال ماه حال گویان میشدی تا حالگاه  
  گوی اگر صد بار از آنجا باز پس آمدی هر بار حال این بود و بس  
  آری آنکس را که دولت یار شد وز نهال بخت برخوردار شد  
۵۲۵  هیچ چوگان زیر این چرخ کبود گوی نتواند ز میدانش ربود