تولدی دیگر/میان تاریکی
ظاهر
میان تاریکی
میان تاریکی
ترا صدا کردم
سکوت بود و نسیم
که پرده را میبرد
در آسمان ملول
ستارهای میسوخت
ستارهای میرفت
ستارهای میمرد
ترا صدا کردم
ترا صدا کردم
تمام هستی من
چو یک پیالهٔ شیر
میان دستم بود
نگاه آبی ماه
به شیشهها میخورد
ترانهای غمناک
چو دود بر میخاست
ز شهر زنجرهها
چون دود میلغزید
به روی پنجرهها
تمام شب آنجا
میان سینهٔ من
کسی ز نومیدی
نفس نفس میزد
کسی به پا میخاست
کسی ترا میخواست
دو دست سرد او را
دوباره پس میزد
تمام شب آنجا
ز شاخههای سیاه
غمی فرو میریخت
کسی ز خود میماند
کسی ترا میخواند
هوا چو آواری
به روی او میریخت
درخت کوچک من
به باد عاشق بود
به باد بیسامان
|