پرش به محتوا

تاریخ نو/۳۴

از ویکی‌نبشته

مقدمات مرخص فرمودند که به همدان آمده عیال و اولاد که در همدان بودند به دیار نایب‌السلطنه مشرف شوند.

نایب‌السلطنه بعد از آستان‌بوسی روانهٔ همدان شده چون به همدان رسیدند شاهزادگان اطراف مثل شاهزاده محمدتقی‌میرزا حاکم بروجرد و شیخ علی‌میرزا حاکم ملایر و تویسرکان و همایون‌میرزا حاکم نهاوند به شرف دست‌بوس مشرف شده و همدان را به فرمایش خاقان مغفور به فرخ‌سیرمیرزا که ولد صلبی خاقان بود سپرده یک زنجیر فیل با تخت پادشاهی که بر بالای او منصوب بود از طرف خاقان مغفور به نایب‌السلطنه مرحمت شده و نایب‌السلطنه در کمال دلخوشی و سرافرازی از مرحمت‌های پادشاهی از همدان از راه مراغه روانهٔ تبریز شدند و این دعاگوی دولت را نیز از اردبیل احضار فرمودند و پس از چند روز از ورود نایب‌السلطنه به تبریز این دعاگوی دولت نیز به آستان‌بوسی مشرف گردید.

ذکر آمدن سفیر دولت علیهٔ روس ژنرال گریبایدوف و آوردن مصالحه‌نامه از طرف امپراطور تا هنگام مقتول شدن او در دارالخلافهٔ تهران

نظر به مقدمات سابقه که تحریر شد بایست که مصالحه‌نامهٔ دولتین را سفرای معتبر از طرفین تعیین شده در دارالخلافهٔ تهران و دارالسلطنهٔ پترزبورگ به خدمت امپراطور اعظم و به خدمت خاقان مغفور رسانند لهذا از طرف دولت علیهٔ روس ژنرال گریبایدوف به منصب سفارت سرافراز شده و برای توقف در دارالخلافهٔ تهران و رسانیدن مصالحه‌نامه به خاقان مغفور مأمور شد و به علاوه از دولت خود وزیرمختار لقب یافت و با اعزاز و احترام تمام از سرحد دولت علیهٔ ایران گذشته وارد دارالسلطنهٔ تبریز شد و بعد از شرفیابی خدمت نایب‌السلطنه و یک ماه توقف قونسول یعنی نایب و مصلحت‌گزار از طرف خود در دارالسلطنهٔ تبریز گذاشته با مهمانداران دولت علیهٔ ایران روانه دارالخلافهٔ تهران شد و بعد از ورود به دارالخلافه و دادن مصالحه‌نامه علم سفارت دولتی را چنان‌که قانون سفرای دول است در دارالخلافه برافراخته متوقف داراخلافهٔ تهران گردید.

ژنرال گریبایدوف مردی بود بزرگ‌منش و متکبر و به سبب غلبه‌ای که از دولت علیهٔ روس نسبت به دولت علیهٔ ایران حاصل شده بود بسیار بلندپروازی از او ظاهر می‌شد و دقت‌های بسیار دور از کار در اجرای شروط مصالحه‌نامه می‌نمود.

چون یکی از شروط مصالحه‌نامه آن بود که اسرای طرفین مطلق العنان شوند و در ولایت ایران از عهد نواب کریمخان زند و از عهد محمدشاه شهید اسرای گرجستان به خصوص از طایفهٔ اناث بسیار و به عقد و نکاح مردم درآمده بودند آغا یعقوب نامی از خواجه‌سرایان خاقان مغفور که گرجستانی الاصل بود به سبب باقیی که در دولت ایران داشت خود را رعیت روسیه نامیده نزد ژنرال گریبایدوف رفته بود و خاقان مغفور اعتنایی به امر او در این باب نفرموده امنای دولت ایران در باب تنخواه باقی او با سفیر مذکور یک دو مجلس به نرمی تمام گفتگو کرده بودند و آغا یعقوب مذکور با بعضی از ارامنه که در نزد ژنرال گریبایدوف راه یافته بودند سیاههٔ اسرای قدیم و جدید گرجستان را به ژنرال گریبایدوف داده اکثر آنها منکوحهٔ مسلمانان و صاحبان اولاد بودند، یک دو نفر را نیز اسم برده بودند که در حرمخانهٔ خاقان مغفور در سلک خدمتگزاران دولتی منتظم بودند و یک نفر را نیز که درخانهٔ اللّه یارخان آصف‌الدوله و منکوحهٔ او بود در سیاهه نوشته بودند.

گریبایدوف به علاوهٔ رفتار و سلوک‌های زیاده از حد و خارج از قانون که با امنای دولت می‌نمود در مجالسی هم که مشرف به حضور خاقان مغفور می‌شد به خلاف آداب حرکت می‌کرد و بنا گذاشت که با تجار دارالخلافه به بهانهٔ این‌که گرجستانی درخانهٔ شماست بدرفتاری نماید و بدون اذن و استحضار امنای دولت ایران کسان خود را از ارامنه و روسیه به‌خانه‌های مسلمانان می‌فرستاد و ایشان خودسر داخل‌خانه‌های مردم شده اظهار می‌داشتند که باید نمایندگان ما جمیع اناثیهٔ آن‌خانه را دیده اگر زنی از گرجستان باشد به‌خانهٔ ایلچی برده تا ایلچی بالمشافهه تحقیق رضا و عدم رضا در ماندن و نماندن او در مملکت ایران نماید و مکرر این حرکت از گریبایدوف صادر شد و از اناثیهٔ اهل اسلام به این نحوها به‌خانهٔ خود برده شب‌ها نگاهداری می‌کرد.

این اعمال از او در نظر اهل اسلام ناپسند آمده به عرض امنای دولت علیهٔ ایران می‌رساندند و امنای دولت خاقانی به طورهای مختلف در اسکات مسلمانان سعی می‌نمودند و یک دو بار در مقام نصیحت گریبایدوف برآمده اصلاً مفید نمی‌افتاد و خاقان مغفور محبت و یگانگی امپراطور را که به واگذاشتن مملکت‌ها و دادن کرورها مبایعه و مصالحه فرموده بودند نمی‌خواستند که به هیچ‌وجه و به هیچ سبب رنجشی در میانه پیدا شود و ژنرال گریبایدوف نیز از این جهت که از خاقان مغفور اصلاً اظهار نارضامندی نمی‌دید و به غروری که داشت روزبه‌روز دست تعدی را درازتر می‌کرد تا به حدی که این دست درازی به‌خانهٔ اللّه یارخان آصف‌الدوله رسیده به وساطت آغا یعقوب خواجه جمعی ارامنه و قزاق را به‌خانهٔ آصف‌الدوله که در میان ارگ مبارکهٔ دارالخلافه بود فرستاد و ضعیفه‌ای را که درخانهٔ آصف‌الدوله بود جبرا و قهرا خواست بیرون آورد. آصف‌الدوله هرچه از ایشان مهلت خواست مقدور نشد و می‌دانست که نظر به صلاح دولتی خاقان مغفور در این باب اعتنایی نخواهد فرمود لابد شده ضعیفه را با بعضی از معتمدان خود به‌خانهٔ ایلچی فرستاد که در آنجا ژنرال گریبایدوف ضعیفه را دیده از رضا و عدم رضای او در ماندن و نماندن پرسیده باز روانهٔ‌خانه آصف‌الدوله نماید.

بعد از بردن ضعیفه ایلچی معتمدان آصف‌الدوله را جواب داده و ضعیفه را نگاه داشته بود به این بهانه که خود باید بدون حضور شما از او سؤال نمایم. آصف‌الدوله از شنیدن این خبر آتش به جان و بی‌تاب و توان شده به فکر چارهٔ خود افتاد و به علمای اسلام که در دارالخلافه بودند اظهار تظلم خود را نمود و سایر مسلمانان را که کمال دلتنگی از این اعمال داشتند به مقام عجز و تظلم درآورده در دولت‌سرای افضل الفضلاء مجتهدالعصر والزمان حاجی‌میرزا مسیح رحمه‌اللّه جمع آمده زبان به تظلم و تشکی گشوده و از عدم اعتنای خاقان مغفور نیز در این باب اظهار دلتنگی نمودند و حاجی‌میرزا مسیح رحمه اللّه نظر به تکلیف مسلمانی کسی به نزد ایلچی مزبور فرستاده طلب اناثیهٔ اهل اسلام را که برده بود نمود، ایلچی در جواب سخنان درشت گفته مجتهد العصر و الزمانی را خائبا خاسرا معاودت داد و اهل اسلام از دیدن این اوضاع پریشان شده محلات و محالات را خبر کرده و جمیع کسبه و رعایا از زن و مرد اسلحه پوشیده و اکثر نوکر باب دولتی نیز به جهت اسلام ترک آمدن ارگ مبارکه را کرده به دولت‌سرای مجتهد العصر و الزمانی جمع آمدند ومیرزای مجتهد را از دولت‌سرای خود به مسجد جامع برده دروب اسواق وخانات را بسته به مسجد جامع مجتمع گشتند و کثرت و غوغای عظیم از عام و خواص در مسجد پیدا آمد.

امنای دولت از شنیدن این اخبار ابواب ارگ مبارکه را بسته و مستحفظ گذاشته از غوغای عوام محترز آمدند و مجتهد العصر و الزمانی کسان به نزد ژنرال گریبایدوف فرستاده و از او دوباره خواهش استرداد اناثیهٔ اسلام را نمودند و گریبایدوف نیز کسان خود را که قریب به دویست نفر بودند جمع آورده به حفظ‌خانهٔ خود مشغول شده کسان میرزای مجتهد را به عتاب‌های درشت و خطاب‌های سخت مخاطب ساخته معاودت داد.

اهل اسلام از شنیدن این جواب به اضطراب افتادند، خاقان مغفور کس فرستاده اهل اسلام را از این حرکت منع نمودند و عوام الناس فرستادگان خاقان را فی‌الجمله سرزنش کرده معاودت دادند و بار دیگر میرزای مجتهد رحمه‌اللّه کسان به نزد ایلچی فرستاده خواهش سابق را مکرر ساختند و در این نوبت آغا یعقوب ناپاک با یک دو نفر از کسان ایلچی در حضور گریبایدوف سخنان مرتدانه گفته و دست به تفنگ گشودند و دو سه نفر از اهل اسلام را که جناب میرزا فرستاده بود مقتول ساخته سایر خدمتکاران ایلچی نیز از بام و دیوارهای‌خانه بنای تفنگ‌اندازی گذاشته جمعی از اهل اسلام را مجروح ساختند.

چون عوام الناس که در مسجد جامع جمع آمده بودند کار را بدین منوال دیدند و دسته‌دسته فوج‌فوج از مسجد جامع روی به‌خانهٔ ایلچی گذاشته به استیصال وجود ژنرال گریبایدوف و اعوان اوجازم شدند و خاقان مغفور بعد از شنیدن این خبر ظل‌السلطان را با جمعی از ارگ بیرون فرستادند خواستند که به ممانعت عوام مشغول شوند عوام الناس از دیدن احوال کسان ظل‌السلطان را در کوچه‌ها به سنگ و چوب گرفته هجوم بر سرخانهٔ ایلچی آوردند و کسان ایلچی نیز هفتاد هشتاد نفر از مسلمان را به ضرب گلوله مقتول ساختند.

بالجمله مسلمانان به خانهٔ ایلچی ریخته گریبایدوف را با جمیع کسان او سوای یک نفر نایب ایلچی که به‌خانهٔ مسلمانی پناه برده و محفوظ مانده بود جمیعا مقتول شدند و اسباب و اوضاع‌خانهٔ ایلچی را به باد تاراج دادند و پس از این اعمال به مسجد جامع رفته‌میرزای مجتهد را به دولت‌سرای خود برده او را به معاونت خود در صورت تعرض دولت ایران به ایشان مطمئن ساخته متفرق شدند و خاقان مغفور از ظهور این واقعه که منافات تمام با یگانگی دولت علیه روس داشت دلتنگ شده به فکر چارهٔ کار افتادند.

ذکر رسیدن خبر قتل ایلچی به دارالسلطنهٔ تبریز و مأمور شدن امیرزاده خسرومیرزا به عذرخواهی این عمل به دولت روسیه و بردن مصالحه‌نامه

نایب‌السلطنه از زمانی که از دارالخلافه عود فرموده وارد دارالسلطنهٔ تبریز شده بودند در انجام تدارکات سفر دارالسلطنهٔ پترزبورگ مشغولی داشتند و این دعاگوی دولت شاهی را که از اردبیل احضار فرموده بودند برای آن بود که دستورالعمل مرحمت شود که در تدارک خود بوده از ملتزمین رکاب تا ولایت تفلیس باشد و حکم فرموده بودند که پنجاه نفر سواره از جوانان شاهیسون و کدخدازادگان آن طایفه با اسب‌های قیمتی و یراق و رشته‌های طلا با اسباب و اوضاع جلال برای آنها تدارک دیده از ملتزمین رکاب باشند و منظور داشتند که در آن سفر سیصد نفر سواره با رشمه و بست تفنگ و شاه قطار طلا و سایر اسباب تجمل که دویست مثقال طلا در هر سوار مصروف شده باشد در رکاب باشند.

نظر به این مقدمات این دعاگوی دولت شاهی را مرخص اردبیل فرموده این دعاگو وارد اردبیل و به تدارک سفر مشغولی داشت و در همان چند روز بنای حرکت نایب‌السلطنه از دارالسلطنهٔ تبریز به دارالسلطنه پترزبورگ بود که خبر کشته شدن ژنرال گریبایدوف را به نحوی که مذکور شد خاقان مغفور به نایب‌السلطنه رسانید و نایب‌السلطنه از شنیدن این حکایت محزون شده به فکرهای دور و دراز افتادند و در چنین وقتی که برای دولت علیهٔ ایران هیچ‌گونه استعدادی میسر نبود و نمی‌شد چنین حادثهٔ عظیم واقع شده عقول عقلا در تدارک این کار متحیر مانده جمود در آراء پیدا شده هیچ یک از مصلحت‌بینان را مصلحتی متناسب به حال دولت به خاطر نمی‌رسید سرکار