پرش به محتوا

تاریخ مختصر دولت قدیم روم/فصل پانزدهم

از ویکی‌نبشته

--(فصل پانزدهم)--

احوال پمپه

بعد از سیلا معتبرترین رجال روم پمپه[۱] بود و او از نجیب‌زادگان و بسیار متمول و از صاحبمنصبان زیردست سیلا بود و در ایطالیا و جزیرهٔ سیسیل وافریقا برای او محاربه کرده و سیلا باو محبت داشت و با آنکه سن او هنوز بدرجه‌ای نرسیده بود که دارای مناصب عالیه شود. چون بروم آمد سیلا باو اجازهٔ تشریفات نصرت داد و حکایت کنند که ابتدا سیلا این اجازه را نمیداد. پمپه برای او پیغام فرستاد که بخاطر داشته باش که آفتاب طالع بیش از خورشید غروب پرستنده دارد. سیلا چون این حرف را شنید تمکین کرد و لقب کبیر به پمپه داد و او بعد از سیلا در روم اول شخص شد. خوش‌سیما و خوش‌رفتار بود و ساده حرکت میکرد و بسیاری از نجبا و لشکریان طرفدار او بودند. چون سیلا درگذشت یکی از کنسولها موسوم به لیپیدوس[۲] درصدد تخریب آثار و نسخ قوانین او برآمد. سنا ممانعت کرد. لیپیدوس عصیان ورزید و بین فرق مختلفهٔ روم باز جنگ درگرفت اما مجلس سنا پمپه را مأمور دفع لیپیدوس نمود و آن جوان دلیر حریف را مغلوب و فراری کرد (سنهٔ ۷۷).

( جنگ سرتوریوس ) در اسپانیا جنگ فرق مختلفهٔ رومی باقی بود و یکنفر از صاحبمنصبان ماریوس موسوم به سرتوریوس[۳] که از درجات پست به رتبهٔ کنسولی رسیده و بعد از غلبهٔ سیلا با جماعتی باسپانیا فرار کرده در آنجا بواسطهٔ خوش‌رفتاری و شجاعت خویش طرف اعتماد مردم واقع شده لشکر مختصری فراهم کرد و با سرداران رومی بنای جدال گذاشت و بر ایشان غلبه کرد و در اسپانیا مجلسی مثل سنا تشکیل داد و بزرگان اسپانیول را واداشت اولاد خویش را مثل جوانان رومی تربیت کنند. مختصر جمع کثیری در اسپانیا برای روم دشمن تراشید و حکایت کرده‌اند که ماده گوزنی را بخود رام کرده و او را در نزد عوام آن ولایت بمنزلهٔ ربة‌النوعی قرار داده چنین فهمانیده بود که آن حیوان او را از امور آینده مخبر میسازد و هروقت خبر خوشی برای او میرسید پنهان میکرد و ماده گوزن را میطلبید و بلشکریان خود اعلام مینمود که عنقریب خبر خوبی خواهید شنید.

مجلس سنا ابتدا یکی از بهترین سرداران خویش را که متلوس نام داشت بدفع سرتوریوس فرستاد اما او پیر و ازکارافتاده بود و از عهدهٔ جنگ و گریز و تاخت و تازهای کوهستانی سرتوربوس برنیامد لهذا پمپه بکمک او فرستاده شد. این سردار جوان هم مجروح و فراری گردید اما اتفاقاً در همان حین متلوس بمدد او رسید و حکایت کرده‌اند که سرتوربورس در آن موقع میگفت اگر آن پیرزن نرسیده بود این طفل را چوبکاری کرده بروم برمیگردانیدم و مقصود او از پیرزن متلوس و از طفل پمپه بود. باری عاقبت متلوس مبلغ خطیری وعده داد بکسیکه سرتوریوس را بقتل برساند لهذا بعضی از صاحبمنصبان او در کشتن او اتفاق کردند. بضیافتی دعوتش نمودند و یضرب خنجر بهلاکتش رسانیدند و چون او از میان رفت لشکریانش نیز متفرق گردیدند (سنه ۷۲).

( جنگ اسپارتاکوس ) غلامهای رومیان چنانکه سابقاً مذکور داشته‌ایم بسیار صدمه میکشیدند و مکرر عصیان ورزیدند لکن در سنه ۷۳ بندگان در ایطالیا طغیان کلی نمودند. در شهر کاپو محلی بود که رومیها غلامان را در آنجا جمع کرده برای جنگ با یکدیگر یا نزاع با سباع مشق میدادند و تربیت میکردند. آن غلامان بهیئت اجماع از آن محل گریخته و جماعت دیگر هم بایشان ملحق شدند و یکی از میان خود سردار قرار دادند و او اسپارتاکوس[۴] نام داشت و باکفایت و رشید بود و چندین مرتبه لشکریان رومی را که بدفع ایشان فرستاده شده بودند مغلوب ساخت و درصدد برآمد که اتباع خویش را بجبال الپ برساند تا از آنجا هریک از بندگان بولایت خود روند. کنسولهای روم بجلوگیری او آمدند ایشانرا عقب نشانید. آخرالامر مجلس سنا یکی از صاحب‌منصبان زیردست سیلا را که متمول‌ترین مردم روم بود و کراسوس[۵] نام داشت مأمور این جنگ کرد. اسپارتاکوس با این سردار نیز مدنی مقاومت نمود لکن عاقبت اتباع او هلاک شدند و خود او هم بقتل رسید. حکایت کرده‌اند که در جنگ اول غلامان با کراسوس متجاوز از دو هزار نفر از ایشان کشته شد. چون نعشهای آنها را ملاحظه کردند دیدند تماماً از پیش زخم خورده و غیر از دو نفر هیچیک پشت بدشمن نکرده‌اند و در جنگ آخر اسپارتاکوس بعد از آنکه مردان خود را واداشت صف کشیدند اسب خویش را طلبیده تلف کرد و گفت اگر غلبه بکنم اسب بسیار خواهم داشت و اگر مغلوب شوم محتاج باسب نخواهم بود. آنگاه خود را میان معرکه انداخت شاید بتواند به کراسوس برسد چند نفر را هم بهلاکت رسانید و کشته شد.

مقارن این حال پمپه با لشکریان خویش از اسپانیا بایطالیا آمد و بیکدسته از غلامان فراری برخورد و آنها را قتل عام کرد و بمجلس سنا نوشت هرچند غلامان را کراسوس مغلوب نمود لکن ریشهٔ ابن فتنه را من درآوردم. باری پمپه و کراسوس هردو با لشکر خود بشهر روم رسیدند و با یکدیگر متفق شدند و اسباب فراهم آوردند تا هردو به کنسولی منتخب گردیدند و از آنوقت تغییر مسلک دادند یعنی تا آنزمان طرفدار سنا و نجبا بودند چون به کنسولی رسیدند جانب رعایا را گرفتند و قوانین سیلا را منسوخ نموده رتبهٔ سانسور را دوباره برقرار کردند و اختیار و اقتدار وکلای رعایا را بحال سابق برگردانیدند.

( جنگ مهرداد ) در این اوقات مهرداد مجدداً بنای مخاصمت با روم گذاشته لشکر خویش را ترتیب جدید داده و دول کوچک آسیای صغیر را مسخر نموده بولایت آسیائی روم حمله برده سکنه را از ادای خراج معاف ساخته بود.

دولت روم سرداری موسوم به لوکولوس[۶] را بدفع او فرستاد و او ابتدا قوهٔ بحریّهٔ مهرداد را تلف کرد. بعد داخل ممالکی که مهرداد مسخر کرده بود شده بتعاقب او پرداخت و وارد مملکت خود آن پادشاه گردید و لشکریانش در آنجا بقدری غارت کردند و غنیمت بردند که گاو را یک درهم و غلام را چهار درهم میفروختند. عاقبت اردوی مهرداد هم گرفتار شد و خود او فرار کرده نزد پدرزن خویش که پادشاه ارمنستان بود پناه برد و در وقت رفتن برای زن و خواهران خود پیغام فرستاد که شما خود را تلف کنید تا گرفتار دشمن نشوید و حکایت کنند که چون این حکم بخواهران او رسید یکی از ایشان او را نفرین کرد و دیگری دعا گفت که راه نجات از دست دشمن را باو نموده و هر دو سم خوردند. یکی از زنهایش خواست با پیشانی‌بند سلطنتی خویش را خفه کند بند پاره شد. زن گفت ای بند منحوس این فایده را هم برای من نداشتی آنگاه با ضربت شمشیر خود را هلاک ساخت (سنهٔ ۷۱).

بلاد یونانی مهرداد مدتی با رومیها مقاومت کردند و لوکولوس مدت دو سال بتسخیر آنها مشغول بود. بعد در ولایت آسیائی روم بانتظامات پرداخت و قدری به آسایش اهالی از ظلم و اجحاف عمال رومی توجه نمود زیرا که آن بیچاره‌ها را شکنجه و عذاب میکردند. تابستان در آفتاب و زمستان در سرما برهنه نگاه میداشتند تا مجبور بادای تکلفات شوند و لا علاج پسرها و دخترهای خویش را میفروختند و باسیری میدادند.

( جنگ تیگران ) پدرزن مهرداد که تیگران[۷] نام داشت و پادشاه ارمنستان بود در آنزمان در آسیا مملکتی وسیع مالک بود یعنی از جبال ارمنستان تجاوز کرده از ولایت مدی (آذربایجان) تا کوههای توروس[۸] و بلکه ناحیهٔ سوریه را نیز متصرف شده بود و پایتخت جدیدی بنا کرده آنرا بمناسبت اسم خویش تیگرانوسرت[۹] نامیده و حصاری بضخامت بیست و پنج ذرع برای آن ساخته و سکنهٔ چندین شهر یونانی را جبراً به آنجا نقل مکان داده و لقب شاهنشاه اختیار نموده بود و چهار پادشاه در خدمت او بودند و هر وقت او بتخت جلوس میکرد ایشان روی پله‌های تخت دست بسینه می‌ایستادند و چون سوار میشد جلو او می‌دویدند.

تیگران ابتدا با داماد خود همراهی نکرد و او را در قلعه‌ای منزل داد. دو سال بهمان حال گذاشت تا اینکه لوکولوس مهرداد را از او مطالبه نمود. تیگران از این مسئله خشمناک شد بخصوص که سردار رومی او را شاه خوانده و شاهنشاه خطاب نکرده بود لهذا داماد خویش را آورده و مصمم شد برومیها حمله‌ور شود لکن لوکولوس پیش‌قدمی کرده از رود فرات تجاوز نمود و تیگران که مترقب این واژه ناخوانا نبود خزانه و نسوان خود را گذاشته فرار کرد و رومیها بمحاصرهٔ تیگرانوسرت پرداختند. تیگران لشکریان خویش را جمع کرده باستخلاص پایتخت شتافت لکن در جنگی که بین رومیان و ارامنه واقع شد رومیها فاتح گردیدند و تیگرانوسرت بتصرف ایشان درآمد و غنیمت زیاد عاید شد چنانکه بهر نفر از لشکریان رومی هشت هزار درهم رسید. لکن لشکر لوکولوس معدود بودند و از سردار خویش شکایت داشتند که زیاد نخوت دارد و بایشان بد میکند لهذا بدرستی از او اطاعت نمینمودند و از محاربه امتناع میورزیدند و باینجهت از آن ببعد پیشرفتی برای لوکولوس حاصل نشد و مهرداد دوباره بممالک خویش رفته و دولت روم فرمانفرمائی لشکر آسیا را به پمپه واگذار نمود (سنه ۶۶).

در باب جنگ تیگران با لوکولوس حکایات چند منقول است. از قرار گفتهٔ خود لوکولوس لشکر رومی پانزده هزار نفر و لشکر پادشاه ارمنستان دویست و شصت هزار نفر بودند و درین محاربه از رومیان فقط پنج نفر مقتول و صد نفر مجروح گردید و این البته اغراق و گزاف است لکن میگفتند قبل از محاربه چون تیگران قلت عدد رومیان را دید گفت این جمعیت اگر بسفارت آمده زیاد است و اگر بمحاربه آمده بسیار کم است و چون ملاحظه کرد که راه خود را برگردانیدند بنای خنده گذاشت و گفت باین زودی فرار کردند اما رومیها در جستجوی گدار بودند که از دجله عبور نمایند. چنین کردند آنوقت تیگران دید که دشمن فرار نکرده بلکه قصد حمله دارد.

( فرمانفرمائی پمپه در بحار و آسیا ) مدتی بود در بنادر سیلیس[۱۰] سارقین بحری[۱۱] پیدا شده بودند یعنی اشخاصیکه در دریا و سواحل سیر میکردند و مردم را اسیر کرده بغلامی میفروختند. دولت روم درصدد دفع ایشان برآمده بود لکن اینکار اشکال داشت و چون اقدامات جدی درین باب میکرد سارقین در جبال صعب آسیای صغیر متواری میشدند و دیگر دست کسی بایشان نمیرسید. کم‌کم کار آن جماعت بالا گرفت و هنگام محاربهٔ روم با مهرداد و تیگران بایشان مدد کردند و برای خود قلاع و اسلحه‌خانه و سفاین جنگی ترتیب دادند و در واقع دولتی تشکیل نمودند و تاخت و تازهای خود را باکثر سواحل دریای مدیترانه رسانیدند. شهرهای کنار دریا را میگرفتند و غارت میکردند. سفاین را ضبط مینمودند و مردمان متمول را دستگیر میکردند تا برای استخلاص خود مجبور بادای مبالغ گزاف شوند و مخصوصاً برومیها آزار و اذیت و تخفیف و توهین زیاد میکردند و کار بجائی رسیده بود که کسی در دریای مدیترانه جرأت رفت و آمد نداشت و گندم در شهر روم کم شد. عاقبت رومیها مستأصل شده برای رفع این بلیه قانونی وضع کردند و پمپه را قدرت فوق‌العاده دادند که در تمام سواحل دریا تا پانزده میل در درون خاک اختیار تام داشته باشد و صد و بیست هزار لشکر و پانصد کشتی جنگی فراهم کند و تمام صاحبان مناصب و مشاغل در اطاعت او باشند. در حقیقت به پمپه مقام سلطنت دادند و او در عرض سه ماه غائله را دفع کرد یعنی سارقین بحری را طرد نمود و سفاین ایشان را خراب کرد و مجبور شدند پایتخت خویش را تسلیم کنند و بسیاری از ایشان هم سر اطاعت پیش آوردند و پمپه در بعضی از بلاد مشرق برای آنها مسکن معین کرد (سنه ۶۷).

چون اینکار صورت گرفت مردم روم فرمانفرمائی جنگ مهرداد را نیز به پمپه تفویض نمودند و او آن مهم را بسهولت انجام داد زیرا که لوکولوس قوای مهرداد و تیگران را مضمحل ساخته و برای پادشاه پن[۱۲] جز لشکر معدودی باقی نمانده بود لهذا پمپه شبانه باردوی او حمله برده آنرا متفرق ساخت. مهرداد خواست نزد پادشاه ارمن پناه بجوید تیگران او را نپذیرفت بلکه وعدهٔ انعام گزافی داد بهرکس که سر مهرداد را برای او ببرد. آنگاه خود باردوی رومی رفته درخواست صلح کرد. پمپه مبلغی از تیگران خسارت گرفته ملک او را متعرض نشد. پس بمحاربهٔ کوهستانیهای قفقاز آمد و تا نزدیکی بحر خزر پیشرفت حاصل نمود آنگاه برای تنظیم ممالک تسخیرشده مراجعت کرد. مملکت پن و بیتی‌نی[۱۳] را جزء ایالات روم قرار داد و در مابقی آسیای صغیر سلاطین جزء برقرار نمود که با دولت روم متحد باشند. مملکت سوریه را هم که تیگران از انطیوکوس گرفته بود بدون اجازهٔ سنا ضبط کرد و دولت سلاطین سلوکید منقرض گردید. در فلسطین یهود خواستند با او مقاومت کنند اورشلیم و مسجد اقصی را گرفت و دولت روم را در فلسطین نفوذ کلی داد (سنه ۶۳).

اما مهرداد بشمال دریای سیاه رفته مهیا شد قبایل وحشی کنار رود دانوب را با خود همراه کند و از درهٔ رود مزبور بالا رفته از راه جبال الپ داخل ایطالیا شود و با روم محاربه نماید اما پسرش بطمع سلطنت با او مخالفت کرد و دم از اتحاد روم زد. مهرداد برای اینکه گرفتار نشود خود را بقتل رسانید (سنه ۶۳).

( سیسرن و کاتیلینا ) زمانیکه پمپه در آسیا بود دولت روم بمخاطرهٔ عظیمی افتاد. توضیح آنکه آنوقت در ایطالیا جمع کثیری بودند که از وضع و حال خود شکایت داشتند. از یکطرف کسانیکه سیلا اراضی ایشانرا ضبط کرده و بلشکریان خویش داده از طرف دیگر همان لشکریان که اراضی مزبور را فروخته و تهی‌دست شده بودند. از جانب دیگر اولاد مردمان بدبختی که سیلا حکم قتل ایشانرا داده و اموالشانرا ضبط کرده و همچنین طرفداران قدیم سیلا که در دورهٔ او فواید گزاف میبردند و اکنون از آن محروم مانده بودند و از جمله اشخاص مزبور یکی از اعیان بود موسوم به کاتیلینا[۱۴] که در زمان سیلا مرتکب قتل نفوس میشد و حتی گفته‌اند برادر خود را جزء محکومین قرار داد برای اینکه اموال او را ببرد. این شخص مقروض و پریشان شد و در صدد برآمد انقلابی در وضع دولت فراهم آورد. اعیان مفلس فاسق روم را دور خود جمع کرد و سایر مردمان شاکی را هم همراه نموده در خفیه قرار دادند کنسولها را بقتل برسانند و زمام دولت را بدست بگیرند. کنسولها مطلع شدند و آن مقصود بدست نیامد اما کاتیلینا باز پنهانی مشغول اسباب‌چینی بود. مخالفین سنا هم باطناً از او تقویت می‌کردند تا اینکه داوطلب کنسولی گردید لکن منتخب نشد و قرعه بنام سیسرن[۱۵] افتاد.

سیسرن اشهر خطبا و بلغای روم است. از نجبا نبود و فقط جزء راکبین محسوب میشد. تمول زیاد هم نداشت لکن فصاحت و بلاغت او را بتمام مناصب عالیه حتی به کنسولی رسانید. در شهر آتن و جزیرهٔ ردس و آسیا نزد خطبا و حکمای یونان تحصیل کرده و تقریر و بیان عالی داشت. در چند فقره مرافعات معتبر سمت وکالت اختیار نموده و بقوت بلاغت و حسن بیان مرافعه را از پیش برده و برای تقویت پمپه نیز مکرر انشاد خطبه نموده بود. خلاصه این مرد در زمان کنسولی همواره دچار تفتین و افساد کاتیلینا بود و آن مفسد از یکطرف در خارج روم تهیهٔ لشکر کرده از طرف دیگر در داخل شهر بدسایس و حیل میخواست کار بکند سیسرن و اعضاء سنا را بقتل برساند و شهر را بسوزاند. سیسرن مطلع شد و اسباب حفظ خود را فراهم کرد لکن برای جلوگیری از فتنه‌های همدستان کاتیلینا قوهٔ لشکری نداشت زیرا که عساکر رومی همه با پمپه در آسیا بودند لهذا یکچند در تشویش و مخاطره بود. عاقبت قسمتی از لشکریان آمدند و سیسرن دروازه‌های شهر و میدانها و اطراف سنا را مستحفظ گذاشت و مجلس سنا را منعقد نمود و آشکارا کاتیلینا را مخاطب ساخته خطابهٔ غرائی انشاد کرد و باو اعلام نمود که مفاسد تو بر ما معلوم است و باید از شهر روم خارج شوی و خطابه‌هائی که سیسرن در سر امر کاتیلینا انشاد کرده (Catilinaires) معروف میباشد.

کاتیلینا از روم بیرون رفت بلشکری که در اتروری فراهم نموده بود ملحق شد و اظهار کرد که من میخواهم داد فقرا را از اغنیا بگیرم. همدستان او هم در شهر باز در خفیه فتنه میکردند لکن کار ایشان مکشوف شد و بقتل رسیدند و سیسرن برای دفع کاتیلینا لشکر باتروری فرستاد. اتباع کاتیلینا مغلوب و منهزم گردیدند و خود او هم با کمال شجاعت در محاربه پایداری کرد تا هلاک شد (سنه ۶۳).

سیسرن از پیشرفت خود و خدمتی که بوطن کرده مباهات داشت و چون مدت کنسولی او منقضی شد خواست خطابه‌ای در اظهار خدمات و مفاخر خویش انشاد کند یکی از وکلای رعایا مانع شد باین عنوان که سیسرن در رفت مجازات همدستان کاتیلینا ایشانرا محاکمه ننموده و نگذاشته است برائت ذمّه حاصل نمایند لهذا درین موقع نباید از خود تمجید کند فقط باید اکتفا کند باینکه حسب‌الرسم قسم یاد نماید که مخالف قوانین رفتار نکرده است. سیسرن بجای اینکه باین عبارت قسم یاد کند گفت من قسم میخورم که دولت را از مهلکه نجات داده‌ام. حضار همه او را تصدیق و تحسین کردند و اعیان لقب پدر وطن باو دادند.


  1. Pompée
  2. Lepidus
  3. Sertorius
  4. Spartacus
  5. Crassus
  6. Lucullus
  7. Tigrane
  8. Taurus
  9. Tigranocerte
  10. Cilleis
  11. Pirates
  12. Pont
  13. Bithynie
  14. Catilina
  15. Cicéron