تاریخ مختصر دولت قدیم روم/فصل بیستم
--( فصل بیستم )--
امپراطورهای خانوادهٔ اگوست
( تیبر ) - چون از اگوست پسری نماند پسر زنش تیبر جانشین او گردید و او قیصر سیم محسوب میشود. اگرچه قیصر اول بامپراطوری نرسیده و از خانوادهٔ او هم غیر از اگوست چهار نفر بیشتر امپراطور نشدند معهذا قیصر را با یازده نفر امپراطور اولی رسم شده که قیاصرهٔ دوازدهگانه مینامند و در نزد مشرقزمینیها لفظ قیصر برای کلیهٔ امپراتورهای روم بکار رفته است.
تیبر چون بامپراطوری رسید مسن بود. در امور مملکت بصیرت داشت. حکومت ولایت گل کرده و لشکرکشیها و جنگهای سخت نموده بعد از امپراطوری هم بعادت سابق ساده زندگانی میکرد و زحمت زیاد میکشید و شخصاً در کارها مراقبت داشت. در ترتیبی که اگوست برقرار نموده تغییری نداد. سنا را منعقد ساخت و حقوق تازه برای آن مجلس قبول کرد و محاکمهٔ نجبا را بآن هیئت واگذار نمود و بعضی اوقات شخصاً در مجلس حاضر میشد و رای میداد. تیبر چندان قیدی باحترامات و تشریفات نداشت. چون خواستند برای او معبد برپا نمایند مانع شد. مجلس سنا میخواست او را ملقب به پدر وطن نماید قبول نکرد چون سابقاً یکی از ماههای سال را باسم قیصر ژولیه نامیده و یکی دیگر را باسم اگوست موسوم ساخته بودند بجلی سنا میخواست یکماه را هم باسم تیبر نامزد کند نپذیرفت و گفت اگر این رسم را معمول نمائید چون بامپراطور سیزدهم رسیدید چه خواهید کرد.
تیبر در باب حکومت ایالات توجه زیاد داشت و مایل بود حکام خوب امین داشته باشد و این کاری صعب بود زیرا که حکومت ولایات به نجبا داده میشد و ایشان معتاد بودند که بهر ولایتی میروند بواسطهٔ اخاذی از سکنه تحصیل ثروت و مکنت نمایند. تیبر مواظبت میکرد که حکام غارت و چپاول نکنند و بمالیات چیزی نیفزایند اگرچه آن اضافه عاید خزانهٔ دولت شود و میگفت شبان خوب پشم گوسفندان را میبرد اما پوست آنها را نمیکند. نجبا چون میدیدند حکومت چندان فایدهای ندارد شوقی باینکار نداشتند و داوطلب این شغل نمیشدند و تیبر باینواسطه حکام را نمیتوانست زیاد تجدید نماید.
در زمان این امپراطور جنگ بزرگی واقع نشده فقط در گل و افریقا و ممالک ژرمانی بعضی اغتشاشها رو داد و تیبر لشکریان بنقاط فرستاده فتنه را رفع نمود. مهمترین لشکرکشیهای مذکور آن بود که بتوسط پسرخواندهٔ تیبر در ژرمانی واقع شد و سه سال طول کشید و آن جوان که برادرزادهٔ تیبر بود بعد از طی مراحل در جنگلها و باتلاقهای مملکت مزبور و تحمل زحمات بسیار بروم مراجعت کرد و بمناسبت جنگهائی که در ژرمانی کرده ژرمانیکوس لقب یافت و سرداری معتبر محسوب شد و از آنجا که خوشرفتار و مهربان بود لشکریان باو محبت مبورزیدند و چون آنوقت اردوان سیم پادشاه اشکانی مدعی سلطنت ارمنستان بود و دولت روم میخواست ارمنستان را در تحت حمایت خود داشته باشد تیبر برای اینکه در مقابل دولت اشکانی در آسیا گماشتهٔ متشخص و باکفایتی داشته باشد ژرمانیکوس را با قدرت فوقالعاده بمشرق فرستاد و بهمین واسطه مقصود او حاصل شد. یعنی ژرمانیکوس سلطانی برای ارمنستان تعیین کرده و با دولت اشکانی هم رفع اختلافات نمود لکن همان اوقات درگذشت و بعدها معاندین تیبر او را متهم بمسموم ساختن آن جوان نمودند.
تیبر بسری داشت موسوم به دروزوس و میخواست او را جانشین خویش نماید لکن زوجهٔ خود تیبر پسر را بقتل رسانید و برای امپراطور وارثی نماند مگر پسرهای ژرمانیکوس و مابین زوجهٔ ژرمانیکوس که اگریپین[۱] نام داشت و مادر تیبر نزاعها واقع شد و نجبای روم هم که با تیبر عداوت داشتند فرقهای تشکیل داده طرفدار اگریپین و پسر بزرگ او نرن[۲] شدند. بواسطهٔ این وقایع سوءظن بر مزاج تیبر غلبه کرد و بنای تعرض و دنبال کردن مردم را گذاشت.
در قدیم میان رومیان قانونی بود که هرکس بوکلای رعایا توهین نماید حشمت ملت روم را شکسته و مستوجب قتل است و این جنایت را توهین عظمت[۳] میگفتند. در زمان امپراطوری هر نوع ایذاء بدی و لسانی بامپراطور را نیز جزء توهین عظمت محسوب داشتند و مجلس سنا مشغول محاکمهٔ اشخاصیکه مرتکب آن جنایت شده گردید. در اوایل سلطنت تیبر هم مجلس مزبور میخواست متعرض کسانی شود که از امپراطور یا مادر او بدگوئی کرده بودند لکن خود او مانع شده میگفت در دولت آزاد اقوال و افکار باید آزاد باشد اما در اواخر آن امپراطور برعکس سابق عمل کرد یعنی مانع نشد از اینکه مجلس سنا به عنوان توهین عظمت مردم را در تحت محاکمه درآورد بلکه خود او محرک میشد که خانوادههای معتبر را باین بهانه دنبال کنند و بقتل برسانند و اموال ایشان را ضبط نمایند و قسمتی از آن اموال را هم باشخاصیکه دربارهٔ مقتول سعایت کرده بودند میدادند و بنابرین آن اوقات اشخاص ساعی و نمّام[۴] فواید و منافع زیاد میبردند.
تیبر شهر روم را رها کرده در جزیرهٔ کوچکی در نزدیکی ناپل اقامت اختیار نمود و یکنفر از راکبین را که طرف اعتماد او بود رئیس افواج پرتورین قرار داده در روم گذاشت و او سژان[۵] نام داشت و کمکم معتبرترین رجال مملکت گردید. تیبر آرا و نصایح او را پیروی میکرد و میخواست او را داماد خویش نماید اما طمع بر سژان غلبه کرده درصدد تحمیل تاج و تخت و برطرف کردن تیبر برآمد. امپراطور از این قضیه مطلع شد و خیال او را جلوگیری کرده خود و خانوادهاش را بهلاکت رسانید. بعد از آن معلوم شد که مسموم شدن پسرس دروزوس باغوای سژان بوده لهذا بجستجوی همدستان او پرداخت و بسیاری از مردم را باین جهت گرفتار شکنجه و عذاب ساخت. مختصر در اواخر سلطنت خود تیبر بمردم ظلم و آزار زیاد کرد اما ولایات را خوب نگاهداری و اداره نموده و خزانهٔ دولت را معمور ساخت و چند سالی در جزیرهٔ سابقالذکر بسادگی زندگانی کرد تا درگذشت (سنهٔ ۳۷ میلادی)
کالیگولا - از ژرمانیکوس پسری مانده بود موسوم به کاپوس. لشکریان او را کالیگولا[۶] میخواندند و او بعد از تیبر بسلطنت رسید. ابتدا بمهربانی رفتار میکرد بافواج و سپاهیان انعامات زیاد میداد و به مجلس سنا احترام میکرد و محبوسین را آزاد نمود ولی چیزی نگذشت که تغییر حالت داد و دیوانهوار حرکات قبیح خطرناک از او سر میزد. خواهر خود را تزویج کرد و چون او درگذشت حکم کرد مردم او را مانند ربةالنوع بپرستند. خود را هم خداوند خواند و همه کس را مجبور کرد او را پرستش نمایند و تصاویر و مجسمههای او را در معابد بگذارند. حتی نقل کردهاند که اسب خاص خویش را عنوان کاهنی داد و میخواست او را کنسول نماید. کارگزاران و سناتورها را بیجهت میزد و شکنجه میکرد، زنهای مردم را ضبط میکرد و بعد رها مینمود.
از قرار منقول خود این امپراطور میگفته است من دربارهٔ همهکس همه کار حق دارم بکنم. روزی در ضیافتی که باعیان روم داده بود ناگهان بنای خنده را گذاشت و گفت خندهٔ من از آنست که فکر میکنم بیک اشاره تمام شما را میتوانم محکوم بقتل سازم. نیز از کلمات اوست که آرزو داشتم تمام ملت روم یک سر داشته باشند تا بتوانم آنرا بیک ضربت قطع نمایم. در اکل و شرب هم افراط میکرد و مهمانیهای پرمخارج مینمود و کالسکهچیان و مقلدان و غلامان جنگی را بضیافت خود دعوت میکرد و حکایت کردهاند که شبی یکی از ضیافتهای خود را باینطریق ختم نمود که مدعوین را بدریا انداخت.
خزائنی را که تیبر جمعآوری نموده بود کالیگولا بزودی تلف کرد و برای تحصیل پول بنای حکم قتل مردمان متمول و ضبط اموال ایشان را گذاشت. هرماه سه دفعه صورتی از اسامی اشخاص غنی ترتیب داده چند نفر از آنها را محکوم بقتل مینمود و میگفت حساب صاف میکنم. یک روز قمار کرده و باخته بود فوراً چند نفر از متمولین را حکم داد بکشند و اموال ایشان را تسلیم کنند. آنگاه بحریفان قمار گفت شما با هزار زحمت بازی میکنید و چند دینار میبرید من الان بیک حکم سیصد کرور اخذ کردم.
کالیکولا ادبیات رغبت داشت اما در این باب هم از اعمال هوسناکانه و ظالمانه فروگذار نمیکرد. برای تحصیل افتخار جنگجوئی و سرداری با آنکه منتها درجه جبان بود بجنگ ژرمنها رفت لکن بمحض اینکه شنید دشمن بجانب او حرکت کرده با کمال عجله رو بفرار نهاد و برای اینکه وانمود کند که جنگ کرده و اسیر گرفته از لشکریان ژرمن خود واداشت پنهان کردند و بعد بجنگ ایشان رفته آنها را بعنوان اسیر باز آورد و بموجب این قسم رشادتها در ورود بشهر روم برای خود تشریفات نصرت فراهم کرد.
رومیان چندین مرتبه درصدد تلف کردن آن امپراطور سفیه برآمدند و عاقبت شخصی که با او عداوت خصوصی داشت او را بقتل رسانید و پاسبانان ژرمنی او چون از وقوع این امر مطلع شدند وارد قصر گردیده هرکس را یافتند هلاک ساختند (سنه ۴۱).
کلد - بعد از کشته شدن کالیگولا مجلس سنا خواست امپراطوری را موقوف کرده ترتیب سابق را برقرار نماید. لشکریان راضی نشدند و در عمارت سلطنتی گردش کرده برادر ژرمانیکوس را که بنهان شده بود پیدا کردند و بامپراطوری برداشتند و او کلد[۷] نام داشت و پنجاه سال از سن او گذشته و از کارهای مملکت تا آن زمان برکنار بود. چون بامپراطوری رسید خواست از روی حقیقت و صحت بوظیفهٔ خویش عمل نماید مالیاتهائی را که کالیگولا وضع کرده بود موقوف نمود، تبعیدشدگان را مرخص فرمود، اموالی را که بیجهت ضبط کرده بودند مسترد داشت. شخصاً برای محاکمه و اجرای عدل و داد حاضر میشد. بااعضای سنا با احترام رفتار میکرد اما زیاد ترس داشت که خیال قتل او را داشته باشند و همیشه قراولان مسلح همراه داشت و طوری می کرد که بزرگان و محترمین میرنجیدند. شخصاً قوهٔ ادارهٔ امور را نداشت و کارها را بغلامان آزادکردهٔ خود وامیگذاشت. نجبا از این مسئله هم آزرده بودند و آن دوره را دورهٔ غلامان آزاد میخواندند لکن غلامان مزبور که اکثر بونانی یا آسیائی بودند مردمان دانای باکفایت بودند و امور را بخوبی اداره مینمودند. حکومت ولایات منظم شده و تمول و ثروت ازدیاد یافته تجارت رونق گرفت و آبادیها زیاد شد و بعضی قوانین جدیده سختی و خشونت قوانین قدیمهٔ روم را ملایم گردانید. اما شخص کلد همان طور که غلامان در مزاجش تصرف داشتند زوجهاش نیز بر او مسلط بود. زوجهٔ سیم او مخصوصاً خیلی بدرفتار و ننگینکردار شد بطوری که کلد عاقبت بقتل او اقدام کرد. زوجهٔ چهارمش که اگریپین سابقالذکر باشد زنی مغرور و جاهطلب بود و در قدرت و احترامات سلطنتی میخواست با امپراطور شریک باشد و بالاخره چنان بر امپراطور مسلط شد که او را واداشت پسر خود بریتانیکوس[۸] را از ولیعهدی محروم ساخته پسر او را که از شوهر دیگر داشت و موسوم به نرن بود بولایت عهد برقرار نماید و پس از آنکه مطمئن شد که پسرش بسلطنت خواهد رسید کلد را مسموم ساخت (سنهٔ ۵۴).
نرن - چون کلد درگذشت نرن پسر اگریپین امپراطور شد و او هنوز هفده سال نداشت و از امور مملکتداری و جنگ بیاطلاع بود و جز شاعری و نقاشی و آوازهخوانی چیزی نیاموخته بود. ابتدا مادرش با او در سلطنت شرکت میکرد، احکام دولتی را مینوشت و سفرا را میپذیرفت و افواج را سان میدید و چون بموجب قانون حضور زن در مجلس سنا ممنوع بود اعضاء سنا را بعمارت خود میطلبید. لکن بزودی نرن از اینوضع ملول شد و چون مادرش او را تهدید میکرد که اگر متابعت میل من نکنی برادرت بریتانیکوس را بتخت مینشانم بریتانیکوس را مسموم ساخت. آنگاه مادر را از قصر سلطنتی بیرون کرد و خود به تنهائی بسلطنت پرداخت و پنج سال اول حکمرانی او بخوشی گذشت و مردم راضی بودند. بر وفق نصایح بوروس[۹] رئیس افواج پرتورین و سنک[۱۰] که از فلاسفهٔ بزرگ و مربی او بود عمل میکرد و با مجلس سنا باحترام رفتار مینمود. روزی حکم قتل دو نفر را نزد او آورند که امضا کند گفت کاشکی خط نداشتم و این حکم را امضا نمیکردم اما کمکم عیاشی و بوالهوسی دامنگیر او شد. شبها در کوچهها دوندگی و حرکات سبک میکرد. بعد از آن بزن یکی از مصاحبین خود مایل شد و برای تزویج او ابتدا مادر بعد زوجهٔ خود را تلف نمود. جون بوروس سابقالذکر درگذشت یکی از متملقین را بجای او گذاشت و تمرض و آزار و اذیت مردم پرداخت و دورهٔ سلطنت تیبر تجدید شد.
از جمله شناعتهای نرن این بود که میخواست هنر آوازهخوانی خود را در انظار جلوه دهد و بدون رعایت مقام امپراطوری بتماشاخانه رفته مثل مطربها و بازیگرها آوازه میخواند و مردم را مجبور میکرد که تحسین و تمجید کنند. کمکم بواسطهٔ ارتکاب حرکات رکیکه و ظلم و تعدی در نزد رومیها بسیار مردود گردید چنانکه در زمان او وقتی برحسب اتفاق شهر روم آتش گرفت و دو ثلث شهر سوخت مردم گفتند نرن عمداً روم را آتش زده که از تماشای آن حریق تفریح کند. بعد از این حریق شهر روم را دوباره بهتر و قشنگتر ساختند و نرن هم برای خود باغی و قصری بنا نمود بسیار مزین و مفصل که نظیر آن در روم دیده نشده بود و بسبب کثرت طلاکاری که در آن کرده بودند آن را بیتالذهب نامیدند. در لباس و اثاثالبیت و سایر لوازم زندگی نیز امپراطور مزبور تجمل و اسراف فوقالعاده بکار برد. به مطربها و مقلدها و غلامهای جنگی انعامهای گزاف میکرد و در اندک زمانی خزانهٔ دولت را تلف نمود و چارهٔ بیپولی را در این دانست که از وزن مسکوکات بکاهد و طلا و نقرهای که مردم وقف ارباب انواع کرده و بلکه مجسمههای آنها را از معابد برباید. نیز مردم را مجبور میکرد که در وصیتنامهٔ خود مبلغی را خاص امپراطور قرار دهند.
چندین نوبت بزرگان روم که از قبایح نرن بجان آمده بودند جهت قتل او اسبابچینی کردند لکن قصد ایشان مکشوف شده و بقتل رسیدند و چون سنک فیلسوف سابقالذکر نیز در یکی از آن کنکاشها داخل بود نرن باو حکم داد که خود را بکشد. سنک بطریق قصد خویش را فارغ ساخت.
باری نرن مشغول اعمال و حرکات سفاهتآمیز بود و از امور مملکتی باز مانده و کار بجائی رسید که همه از او بری شدند و حکام گل و اسپانیا و افریقا بر او عصیان کردند. لشکر دانوب هم از اطاعت سرپیچیدند و عاقبت افواج پرتورین نیز او را رها کردند. نرن فرار کرده بخانهٔ یکی از بندگان خویش متواری شد. مجلس سنا حکم قتل او را داد و بدنبال او فرستاد. چون دید راه نجاتی نیست خنجری بگلوی خویش فرو برد و گفت حیف از هنرمندی مثل من که اکنون از دنیا میرود (سنهٔ ۶۸). نرن آخرین امپراطور از خانوادهٔ قیصر بوده است.
تسخیر جزیرهٔ برتانی - سابقاً مذکور داشتهایم که قیصر اول سفری بجزیرهٔ برتانی یعنی انگلستان حالیه کرد لکن اهل آن جزیره خودسر ماندند و تابع روم نشدند و چون با مردم گل از یک نژاد و همزبان بودند ایشانرا بمخالفت دولت روم وامیداشتند و فراریان لشکر روم را بجزیرهٔ خود راه میدادند و میپذیرفتند. لهذا دولت روم مصمم شد جزیرهٔ مزبور را تصرف کند و در زمان سلطنت کلد قریب چهل هزار قشون بآنجا روانه کرد و خود امپراطور هم بقشون مذکور ملحق شد و با اهل جزیره محاربه نمودند و آن جماعت با آنکه شجاع و جنگجو بودند چون قبایل مختلف بودند و نظام نداشتند و حربههای ابشان هم بخوبی حربهٔ رومیان نبود مغلوب شدند. کلد مراجعت کرد و یکنفر سردار رومی بجهت تنظیم ریاست جدید برتانی در آنجا ماند. رومیها باستخراج معادن سرب که در آن خاک بود پرداختند و کمکم تجار رومی هم بآنجا رفتند و بلاد رومی در آن ولایت برپا شد که از جمله شهر لندن میباشد.
رومیان جلگهٔ جنوبی جزیرهٔ انگلیس را متصرف شدند اما کوهستان غربی ولایت گال[۱۱] را نتوانستند تصاحب نمایند و سکنهٔ آن ناحیه خودسر ماندند و بعضی اوقات بمتصرفات رومیها نیز نعرض میکردند. گاهی هم اهل خود جلگه انګلیس میشوریدند و رومیانرا مجبور بمحاربه میکردند چنانکه یک نوبت عصیان عمومی کردند و کلیه مردمان خارجه را که در ولایت ایشان بودند و از قرار مذکور هفتادهزار بشمار میامدند بقتل رسانیدند. درین موقع رئیس شورشیان زنی بود که بواسطه سوءرفتار رومیان با ایشان عدارت پیدا کرده و بلشکریان خود میگفت یا باید غلبه کنیم یا کشته شویم و در حقیقت بگفتهٔ خویش عمل کرد یعنی چون مغلوب شد خود را مسموم ساخت.
باری رومیها تمام جنوب انگلستانرا مسخر کردند و کوهستانیهای غرب را هم بجای خودشان نشانیدند و از طرف شمال آن جزیره تا اسکاتلند رفتند. در شمال این ولایت که کالدنی[۱۲] نامیده میشد کوهستانیهائی مسکن داشتند و بخیال تعرض برومیان افتادند لکن رومیها ایشانرا دفع کردند و در جنوب اسکاتلند ترتیب سرحدی داده اسباب حفظ آنرا فراهم آوردند (سنه ۸۰).