تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول/قرارداد ۱۹۱۹ و احمدشاه

از ویکی‌نبشته
تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول از محمدتقی بهار
قرارداد ۱۹۱۹ و احمدشاه

۱۲– قرار داد ۱۹۱۹ و احمدشاه

دولت وثوق‌الدوله بتاریخ ۲۷ شوال مطابق ۱۳ اسد ۱۳۳۶ و ۵ اوت ۱۹۱۸ تشکیل گردیده بود. توضیح آنکه قبل از او صمصام‌السلطنه رئیس‌الوزرا بود و در کابینهٔ او تصویب‌نامه‌هائی امضا شده بود که اسباب کدورت شاه را فراهم میآورد و نیز بدگوئی نسبت به احمد شاه و شهرت پول‌دوستی او از طرف بعضی افراد این کابینه شروع شده و بسمع شاه نیز رسیده بود، بنا بر این روز یکشنبهٔ ۲۶ شوال شاه به صمصام‌السلطنه تغیر کرد که این تصویب‌نامها مضر بحال مملکت است و اسباب زحمت خواهد شد، سپس باو تکلیف استعفا کرد. صمصام‌السلطنه گفت: ما استعفا نمیدهیم، شما ما را معزول کنید و از نزد شاه برگشته در هیئت وزرا داستانرا برفقا گفت، از طرف وزرا بنظمیه و قزاقخانه دستور داده شد که حکومت نظامی موقوف و آمد و رفت شبها آزاد خواهد بود و در همان جلسه الغای کاپیتولاسیون و لغو امتیاز لیانازوف نیز تصویب شد... این اخبار شاه را متوحش کرد، از دربار به صمصام تلفون شد که شاه میفرمایند: شما وزیر نیستید استقامت شما در مقابل ارادهٔ شاه عواقب وخیم دارد و همان ساعت از دربار بنظمیه تلفون شد که حکومت نظامی برقرار باشد تا دولت جدید انتخاب شود و بادارهٔ روزنامهٔ ایران تلفون شد که روزنامهٔ فردا را منتشر نسازد و اخبار اخیر هیئت وزرا را چاپ نکند. شاه وثوق‌الدوله را احضار کرده ریاست وزرا را باو تکلیف کرد و او نیز دو روزه وزیرانش را معرفی نمود، ولی دولت صمصام‌السلطنه هنوز خود را غیر مستعفی میدانستند.

۱۱ـ صمصام‌السلطنه

☆ ☆ ☆

عمده کاری که وثوق‌الدوله شروع کرد دستگیری افراد کمیتهٔ مجازات بود[۱]، زیرا این اشخاص در کابینه‌های قبل بعنوان بیماری و غیره آزاد شده بودند و با توسلات و دسته‌بندیهای سیاسی تقریباً از زیر بار مجازاتی که مستحق بودند گریخته و اینمعنی از لحاظ انتظامات اجتماعی موجب نگرانی بود.

احمد شهریور مینویسد: «۲۹ شوال افراد کمیتهٔ مجازات که بتدریج در کابینه‌های سابق بعلت کسالت مزاج بقید کفیل مستخلص شده بودند بحکم وثوق‌الدوله دستگیر شدند مگر «کمال‌الوزاره» که هنوز ناخوشی عصبانی مشارالیه رفع نشده بود. در روز ۱۸ ذیقعده دو نفر یکی رشیدالسلطان قاتل اسمعیل خان و دیگر حسین خان را جلو ادارهٔ نظمیه بدار آویختند، در موقع بدار آویختن رشیدالسلطان در پای دار با صدای بلند گفت: نیست باد انگلیس و انگلیس‌خواه... سپس گفت: شش هزار تومان بمن میدادند که صمصام‌السلطنهٔ بختیاریرا بکشم و من قبول نکردم.. و منشی‌زاده و ابوالفتح‌زاده را حکم پانزده سال حبس مقید و تبعید بکلات دادند لیکن در بین راه سمنان و دامغان که میخواستند فرار کنند آنها را تیرباران کردند. عمادالکتاب و میرزا علی‌اکبرخان را محکوم به پنج سال حبس مجرد کردند و سایر افراد کمیته هنوز در حبس نظمیه و تکلیف آنها معلوم نیست[۲]...»

مؤلف گوید: من موفق شدم دو نفر از افراد بالنسبه بی‌تقصیر این کمیته را که دست بقتل نیالوده بودند بوسیله و همراهی مرحوم نصرت‌الدوله در نزد دولت شفاعت نمایم، و مرخص گشته بآنها خدماتی نیز ارجاع گردید و در تخفیف مجازات رشیدالسلطان که با پدرش دوستی داشتم و از دموکراتهای بامسلک بود نیز سعی کردم و حتی قبل از توقیف

او باو پیغام دادم که بیاید بخانهٔ من تا فکری برایش بکنیم ولی او از سوء قضا و خون‌گرفتگی توجهی باین پیام نکرد و پس از توقیف نیز ممکن نشد چاره‌ای اندیشید.

بعضی هم موفق بفرار شدند مانند احسان‌الله خان و سید مرتضی و غیرهم و این اقدام باب ترور و مردم‌کشی را که در آن اوقات رونق گرفته و جمعی بیگناه مانند «مرحوم استوار» و «صفا» بدست مردم‌کشان از بین رفته بودند و کاری دامنه‌دار میشد مسدود ساخت.

دیگر جلب و اعدام ماشاءالله خان و پدرش بود که در میدان توپخانه (سپه حالیه) بدار آویخته شدند و دیگر قلع مادهٔ رجبعلی و جعفرقلی دزد و رضای جوزانی طاغی بود که بدست مرحوم سردار جنگ در اصفهان صورت گرفت، و این اقدامات موجب ایجاد امنیت و مقدمهٔ اصلاحاتی شد که هرگاه دوام کرده بود و تا امروز باقی میماند دچار مصائب تاریخی گذشته و حال نمیشدیم.

ولی گویا راست است که ایران نفرین کرده است!

این سخن خرافی و بی‌بنیاد وقتی که با سیر تاریخ مقابله میشود جای‌بجای بخاطر شخص متفکر خطور مینماید!

وثوق‌الدوله در سال دوم حکومت خود با تقاضاهای جدید که زادهٔ انقلاب روسیه بود و اهل فکر میتوانند علت حقیقی آنرا در یابند، مواجه گردید و آن تقاضاها همان بود که بصورت قرارداد بدولت ایران پیشنهاد گردید.

اوضاع ایران خطرناک بود، هنوز جنگ بین‌الملل خاتمه نیافته بود، عثمانیها وارد آذربایجان (قفقاز، ایروان و باکو) شده بودند و دولت بریتانیا نیز علاوه بر پلیس جنوب قوائی از هند به خراسان و از بین‌النهرین بهمدان وارد کرده و در حدود زنجان و قفقاز با عثمانیها تماس پیدا کرده بود و در بندر انزلی نیز مهمات گرد آورده بودند و از خراسان نیز قصد داشت بخاک ماوراء بحر خزر پیش‌روی کند، جنگ بنفع متفقین روی بانجام یافتن بود و آتشی از نو بنام بولشویک در شمال ایران زبانه میزد، بنابرین در ذی‌القعده سال ۱۳۳۷ مطابق دسامبر ۱۹۱۹ بین دولت ایران و دولت بریتانیا قرارداد معروف بسته شد و نتیجه‌اش این بود که مالیه و قشون ایران زیر نظر معلمین و فرماندهان انگلیسی قرار گیرند و قشون متحدالشکل‌شدهٔ ژاندارم و قزاق بیکصورت در آیند و دو نفر یکی «آرمیتاژ اسمیت» برای ادارهٔ مالیه و دیگر «ژنرال دیکسن» برای ادارهٔ قشون وارد ایران شدند.

☆ ☆ ☆

۱۲ـ وثوق‌الدوله

سلطان احمدشاه چندی بود در امور مملکتی خاصه در عزل و نصب حکام ایالات مداخله میکرد و فوائدی منظور مینمود و بر سر این قبیل موضوعات شکرآبی و وثوق‌الدوله پیدا شد، خاصه پس از آنکه شاه امر کرد که قوام‌السلطنه والی خراسان احضار شده و شاهزادهٔ نصرةالسلطنه بایالت خراسان نامزد و گسیل گردد، وثوق‌الدوله در این باب مقاومت بخرج داد، زیرا قوام‌السلطنه در خراسان اقدامات مفید و مؤثری در امنیت و قلع و قمع اشرار کرده و بعلاوه با آزادیخواهان و حزب دموکرات همفکر شده و آنها را بخویش متمایل ساخته بود. ولی شاه اصرار داشت، نتیجه این شد که دموکراتهای مرکز کنفرانسی بخلاف مداخلات بیرویهٔ شاه در مدرسهٔ «تدین» دادند و اعلامیهٔ هم درین خصوص منتشر کردند و دموکراتها و سایر طبقات علما و اصناف مشهد نیز تلگرافاتی دایر بر ابقای قوام‌السلطنه بمرکز مخابره کردند و جمعی از علما و اعیان و احرار تهران را در تلگراف حضوری خواستند و بالجمله شاه درین هنگامه شکست خورد و ساکت شد، اما کینهٔ وثوق‌الدوله را در دل گرفت.

بعد از انتشار مواد قرارداد در جراید تحریکات شدیدی بر ضد وثوق‌الدوله شد و جمعی از دموکراتهای ضدتشکیلی و سایر آزادیخواهان که مرکزشان گاهی خانهٔ حاج امام جمعهٔ خوئی و گاهی منزل مرحوم سید حسن مدرس بود شبنامه‌ها و مقالات شدیداللحنی بر ضد دولت منتشر ساختند و گفته شد که سلطان احمدشاه نیز با آنها همداستانست،

روزی برای کاری بفرح آباد میرفتیم، در دم دروازهٔ شمیران سر جادهٔ دوشان‌تپه قزاق قراول مقصد ما را تحقیق کرد و در سر راه فرح‌آباد نیز قراول دیگر سد راه گردید و چون گفته شد با هیئت دولت کار داریم مانع نشدند و بعد از آن از رئیس دولت علترا سئوال کردم معلوم شد شاه افراد ناراضیرا بقصر خود طلبیده آنهارا بمخالفت دولت ترغیب میکند. و نیز گفته شد که برای امضای قرار داد حق‌الزحمه میخواهد و صریح میگوید که شما پول گرفته‌اید و امضا کرده‌اید، من که پولی نگرفته‌ام چرا امضا کنم؟!

این صحبتها در میان خواص و نزدیکان دولت گفته میشد و آنچه شک نداریم اینست که شاه مردم را بمخالفت وثوق‌الدوله ترغیب میکرده است!

دیگر آنکه وثوق‌الدوله خواست انتخابات دورهٔ چهارم را که قسمت تهران در کابینه‌های قبل انجام شده بود بپایان آورد ولی شاه جداً مانع این امر بود، حتی در کاشان شروع بانتخابات شده بود، شاه ماشاءالله‌خان را که هنوز احضار نشده بود مأمور کرد که انجمن نظـار را بهم بزند و حاکم کاشان را نیز احضار نمود و یکی از در باریان را بحکومت کاشان منصوب کرد[۳].

دیگر مسئله قزاقخانه بود که بعد از انقلاب روسیه در سنهٔ ۱۳۳۶ در کابینهٔ مستوفی‌الممالک پس از آنکه رضاخان رئیس فوج تیراندازان همدان بتحریک «استاراسلسکی» از صاحبمنصبان تزاری قزاقخانه را محاصره کرد و شرحش خواهد آمد، وحرکات دیگر و شرارت قزاقان در کوچه و بازار، دولت خواست اسم قزاق را عوض کند و فرم آنانرا تغییر دهد و ریاست قزاقخانه را بیکنفر شاهزادهٔ ایرانی، ظاهراً نصرةالدوله بدهد، شاه راضی نشد و دولت مستوفی سر این کار سقوط نمود و درین وقتهم وثوق‌الدوله هر قدر میخواست دسته‌هائی از قزاق ببروجرد بفرستد و همراه حکام ولایات و ایالات بجاهای دیگر نیز قزاق مأمور کند باز شاه زیر بار نمیرفت و بصاحب‌منصبان قزاق دستور تمرد میداد!

همچنین وثوق‌الدوله میل نداشت مشاورالممالک وزیر خارجه را مأمور شرکت در مجلس صلح کند، اما شاه بقدری درین باب اصرار ورزید که ناچار مشارالیه بدین سمت مأمور شد و داستانهائی متعاقب آن در فرنگ رویداد که جایش در این تاریخ نیست و کار بجائی کشید که روزنامهٔ نیمرسمی ایران سر مقاله‌ای بر خلاف شاه بکنایه انتشار داد و ایران را «بدصاحب و بیچاره» خواند و همین مقاله موجب شد که چند روز روزنامهٔ مزبور که بمدیریت آقای ملکزاده برادر مؤلف اداره میگشت توقیف گردید. و نیز کسانی از دوستان وثوق‌الدوله باو پیشنهاد کردند که شاه را از میان بردارد. و مشارالیه جرأت چنین اقدامی نکرد یا صلاح ندانست و علی ای نحو کان جواب داده بود که راه قانونی برای خلع شاه نداریم و وقایع بعد مدلل ساخت که هرگاه وثوق‌الدوله با آن دماغ کار که داشت باین امر موفق شده بود بسیاری از فجایع بی‌مانند و بلیات تاریخی نصیب ایران بلادیده نمیشد !...

باری در همان اوقات اوایل سال ۱۳۳۸ شاه مصمم شد که بسفر فرنگستان برود و نصرةالدوله وزیر خارجه نیز با او همراه شد و باسلامبول رفته با پدرش محمدعلی میرزا که بعد از انقلاب روسیه وارد اسلامبول شده و اقامت جسته بود ملاقات کرد و دربار خلافت ازو پذیرائی گرمی کرد و بتحریک احتشام‌السلطنه سفیر ایران که با وثوق‌الدوله و نصرةالدوله بد بود از وزیر خارجه پذیرائی بسیار زشتی کردند و حتی در روزی که شاه بنهار دعوت داشت و مهمان سلطان بود وزیر خارجه و یکنفر همراه انگلیسی که جزء موکب شاه از تهران عزیمت کرده بود دعوت نشدند و مقارن وقت نهار از قصر سلطان بازگشتند!

همچنین صمد خان ممتاز السلطنه سفیر پاریس خواست بازی احتشام السلطنه را تجدید کند و با روابط زیاد و خصوصیتی که شاه با صمد خان داشت احتمال دارد که از طرف شاه نیز انگشتی بشیر زده شده بود، ولی نصرةالدوله دست پیشکی زده صمد خان را از سفارت کبری در پاریس عزل کرد و در مهمانخانه‌ای که منزل داشت سفارت ایران را باز کرد و بیرق ایران را برپا نمود، معذلک صمدخان دست از تحریکات خود بر نداشت و سیاسیون پاریس و جراید ملی را همدست کرده بوزیر خارجه و بدولت ایران حملاتی بعمل آورد و ببهانهٔ عقد قرارداد دولت را طرف تعرض ساختند و حتی نوشته شد که دولت رسمی ایران صمصام‌السلطنه است که هنوز استعفا نداده است! و در نتیجهٔ این صحبتها از شاه هم پذیرائی خوبی در پاریس بعمل نیامد، و مأمورین مجلس صلح نیز بهمین دلایل کاری نکردند و رسوائی بر رسوائی افزودند، و یک کلمه از دعاوی ایران در باب خسارات واردهٔ از جنگ و برهمزدن بیطرفی این مملکت پیش نرفت و کسی اعتنائی نکرد و اینهمه دنبالهٔ بدادائی احمد شاه و نتیجهٔ اختلاف نظر بین او ورئیس‌الوزرا بود!

☆ ☆ ☆

موکب شاه از پاریس بلندن رفت، بدیهی است در لندن دیگر این بازیها و دسته بندیها ممکن نمیشد، از رجال بزرگ ایران ناصرالملک آنجا بود، شاه و موکب او که وزیر خارجه و نصرةالسلطنه عموی شاه و سایر درباریان باشند در مهمانخانهٔ مجللی فرود آمدند، اتفاقاً قبلاً اطاقیکه مقابل اطاق شاه واقع شده بوده از طرف مستر چرچیل وابستهٔ سفارت بریتانیا در تهران که آنروزها عوض شده و عضو وزارت خارجهٔ لندن بود اجاره رفته و مستر چرچیل در آن اطاق سکونت داشت!

من از چند تن همراهان شاه شنیده‌ام که روزی که بنا بود شبش شاه ایران در مجلس ضیافت پادشاه انگلستان در باب قراردادیکه بین دولتین منعقد شده است صحبت کند، بعد از آن که صورت نطق پادشاه انگلستان را برای شاه آوردند و قرار شد که جوابی تدارک نمایند، شاه از تصدیق قرارداد و حسن قبول آن سر باز زد و گفت: کسانیکه پول گرفته‌اند تصدیق کنند، من هرگز تصدیق نخواهم کرد!

این جواب، اسباب پریشانی حواس همراهان شد، نصرةالسلطنه متوسل شدند و فایده نبخشید، عاقبت ناصرالملک را پیش کشیدند و او نیز هر چه دست و پا کرد بجائی نرسید بالاخره جواب ساده‌ایکه در جراید منتشر شد تدارک گردید که مفادش این بود: «در باب قرارداد مملکت من کشوری دموکراسی است و باید این قرارداد بمجلس شورای ملی ارجاع شده بصحه برسد» آقای لقمان‌الدوله میگوید: من در سر میز حاضر بودم که بعد از پادشاه انگلستان شاه نطق خود را بعبارت «مملکت دموکراسی» رسانید، خانمی پهلوی من بود عصبانی شده بدموکراسی بد گفت!

گویند: بعد ازین شب ناصرالملک بشاه گفته بود: کار خودت را ضایع کردی!

معلوم نیست احمد شاه در اینمورد یا در مورد دیگر گفته است: اگر در سویس کلم‌فروشی کنم بهتر است تا در چنین مملکتی پادشاه باشم!...


  1. کمیتهٔ مجازات در سال ۱۳۳۴ ـ ۱۳۳۵ در تهران بعضویت ابوالفتح‌زاده و منشی‌زاده و مشکوة و عمادالکتاب و میرزا علی‌اکبر خان ارداقی و رشیدالسلطان پسر حسینقلی خان خلخالی و کریم دوات‌گر و احسان‌الله خان و حسین ل‍‌‍له و سید مرتضی و اکبر خان و غیرهم تشکیل گردیده بود، این کمیته انجمنی بود سری و بدون آنکه مرام معینی و تکیه‌گاه حزبی داشته باشند، فقط باتکای قضاوت شخصی و حس وطن‌دوستی و عداوت با خائنان کشور که تشخیص آن نیز با خود ایشان بود، تشکیل شده و در نهایت شهامت و شجاعت و کمال استتار دور هم گرد آمده و بکشتن افرادی از هموطنان که مورد سوء ظن کمیته بودند عزم کردند، نخست بار میرزا اسمعیل خان رئیس انبار غله وزارت مالیه را که با مأمورین سفارت بریتانیا رفت و آمد داشت روز روشن بقتل آوردند و گفته شد که قتل این شخص بتحریک یکی از اعضای مهم وزارت مالیه بود و قبل از انعقاد کمیته توسط کریم ورشیدالسلطان و یکفر سید مرتضی نام او را کشته بودند و چون این قتل اثر سوئی در جامعه نبخشید و حریف شخص مقتول بمقام او منصوب شد تروریستها جرئت یافته و دیگران را که از اوضاع ناراضی بودند با خود همدست کرده کمیته را بوجود آوردند و دومین قتلی که واقع شد قتل کریم دواتگر مؤسس این کمیته بود و احمد شهریور در تاریخ خود مینویسد که: «رشیدالسلطان قاتل کریم بود و گفته بود که کریم سه هزار تومان مزد قتل اسمعیل خان را گرفته هزار تومان بمن و رفقیم داده باقی را خود برداشت، و نیز گفته شد که کریم در مقابل تصمیمات کمیته گردن‌کشی میکرد لهذا او را از میان برداشتند. سومین مقتول کمیته مدیر روزنامهٔ عصر جدید متین‌السلطنه بود و چهارمین قتیل میزرا محسن برادر صدرالعلماء دوست وثوق‌الدوله بود و پنجمین کشته منتخب‌الدوله عضو وزارت مالیه بود و در هر یک از این قتلها بیانیه‌ای با عبارات منشیانه و ادبی با ژلاتین مهر کمیته منتشر میشد.
    میتوان گفت که اگر این انجمن متکی بحزب و مرامی میبود و نقشه اصلاح‌طلبانه و افراد فعال و فاضلی میداشتند بعد از سقوط کابینهٔ اول وثوق‌الدوله میتوانستند دولتی بروی کار بیاورند، چه تا قبل از قتل منتخب‌الدوله افکار عمومی پایتخت و حزب دموکرات بچشم رضایت باعمال آنان نگاه میکرد و شاه هم از آنها وحشتی نداشت، ولی حضرات بمنافع کوچک اداری که بعضی از اعضا پای‌بند آن بودند قانع شده و با قتل منتخب‌الدوله که جوانی فاضل و فعال و خوش‌سابقه بود معلوم شد که آقایان آلت منافع این و آن میباشند، اتفاقاً خود آنها هم در بیانیهٔ مربوط باین قتل دلایل قانع‌کننده و حساس نیاورده بودند و نوشته بودند که اینجوان در صدد بود که خیانتهائی بعمل آورد و حتی نگفته بودند خیانتی که مقتول بجرم آن قصاص قبل از جنایت شده بود چه و از چه سنخ بوده است! بنابرین من در روزنامهٔ نوبهار که ارگان کمیتهٔ دموکرات بود مقاله‌ای برضد کمیتهٔ مجازات که پشت همه از شنیدن نامش میلرزید نوشتم و آنها را سخت ملامت و انتقاد کردم و حضراتهم در بیانیهٔ بالا که در اثبات گناه منتخب‌الدوله نشر دادند گفتند که: «مدیر نوبهار جامهٔ دگرگون پوشیده است!» و بیش ازین جرئت حمله نکردند. بعد از حملهٔ نوبهار دولت وقت نیز جرئت یافت و شاه امر کرد که نظمیه آنانرا دستگیر سازد و چون افرادی از آنها خود را بتدریج برای جلب توجه دولت معرفی کرده بودند نظمیه توانست همه را دستگیر سازد، لیکن تشبثات و تهدیداتی که بوزرا و بازپرسان و رؤسای نظمیه بهواداری کمیته میشد مانع بود که در تحقیقات پیشرفت حسابی بعمل آید و در کابینهٔ صمصام‌السلطنه غالب آنها مرخص شده بودند. اما وثوق‌الدوله بار دیگر همه را دستگیر کرد و از تحقیقات قبلی نتیجه گرفت و بعضی را اعدام و برخی را حبس نمود.
  2. نقل از صفحهٔ ۱ جلد دوم تاریخ احمد شهریور نسخهٔ خطی.
  3. نقل از تاریخ احمد شهریور صفحهٔ ۶ جلد دوم.