تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی/فصل ۲۱

از ویکی‌نبشته
تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی (۱۳۲۸ خورشیدی) از محمود محمود
فصل بیست و یکم – علل مخالفت جدی دولت انگلیس با ایران در سر قضایای هرات

فصل بیست و یکم

علل مخالفت جدی دولت انگلیس با ایران در سر قضایای هرات

من مایل بودم تاریخ این زمان افغانستان را با تفصیل در اینجا بنویسم، ولی چون خارج از موضوع کتاب ما است از ذکر این داستان صرفنظر مینمایم. اما همینقدر میگویم که دولت انگلیس در اینموقع دولت ایران را از یک حق مسلم خود که عبارت از حق حاکمیت بهرات و قندهار بود بزور پول، اعزام قشون بداخلهٔ افغانستان و کشتیهای جنگی بخلیج فارس، قطع روابط سیاسی در تهران و تبریز و اعزام قشون به داخلهٔ افغانستان محروم نمود. فقط روی یک خیال و عقیدهٔ بی‌اساس، یعنی اینکه دولت ایران به تحریک دولت روس بطرف افغانستان قشون‌کشی نموده است. اگر بتاریخ آن عهد اروپا مراجعه کنیم خواهیم دید که در همان اوقات خود انگلیسها با دولت روس هم‌عهد بودند و در امور سیاسی اروپا متحداً دخالت مینمودند.[۱] اگر کسی بسیاست انگلیسها خوب آشنا باشد خواهد دانست که در این اوقات اگر دولت روس نظر جهانگیری در این قسمت‌ها داشت سیاست انگلیس باین شکل جلوه نمینمود، یعنی خود مسلحانه داخل مبارزه با ممالک آسیای مرکزی نمیشد و به افغانستان قشون نمیفرستاد و روابط حسنهٔ خود را با ایران بر هم نمیزد، بلکه ایران و افغانستان را بهر وسیله بود متحد نموده علیه دولت روس وا میداشت و خود نیز در پشت سر آنها با پول و مهمات و شاید هم با قشون ایستاده آنها را تشویق و ترغیب مینمود. ولی سیاست این عصر انگلیس این نبود بلکه خود میخواست افغانستان و ایران را تحت نفوذ قرار دهد و با اشغال نظامی افغانستان بتمام آسیای مرکزی تسلط پیدا کند و برای اجرای همین سیاست بود که روسها را در مسائل عثمانی سرگرم کرده و بوعدهٔ تصرف استانبول و سایر اراضی اروپائی و آسیائی عثمانی امیدوار نموده بود.

انگلیسها خوب میدانند که هر یک از ملل اروپائی را با چه وعده‌ها میتوان خوشنود نمود . برای آنها هیح فرق نمیکند، هر دولتی میخواهد باشد، فرانسه، ایتالی، آلمان، اطریش یا روس، برای گول زدن هر یک از اینها انگلیسها چیزهائی در چنتهٔ خود دارند که در وقت بخواهند با میل و ارادهٔ خود آنها را بطرف خویش جلب کنند و قوای آنها ار بنفع خود بکار اندازند. با چه نوع وعده و چگونه آنها را جلب کنند.

فعلا داخل این موضوع نمیشوم ولی خواننده را بتاریخ سیصدسالهٔ اخیر اروپا مراجعت میدهم.

در حینی که دولت انگلیس ما را باتهام دوستی با دولت روس متهم میکند و قوای خود را برای اضمحلال ما تجهیز مینماید، در همان حین خود در پیشنهاد تقسیم مملکت ما با دولت روس داخل مذاکره میشود.

در تاریخ ۱۸۳۸ میلادی (۱۲۵۴ هجری) مکنایل در طهران، دولت ایرانرا بقطع روابط تهدید نموده اولتیماتوم میدهد، در خلیج فارس کشتیهای جنگی بنادر جنوب را تهدید میکند، لرد اوکلند در هندوستان علیه ملت ایران تجهیزات مینماید و چهل هزار قشون بافغانستان میفرستد، کامران و یارمحمد خان را با پول و صاحب‌منصب کمک میکنند. تمام این اقدامات را بر ضد دولت ایران عادلانه و مشروع میدانند، چرا؟... چونکه دولت ایران باغوا و تحریک روسها بافغانستان قشون فرستاده. اگر چنین است این دشمنی دربارهٔ روسها هم باید اعمال شود چونکه مسبب تمام این دشمنی‌های دولت ایران با دولت انگلیس دولت روس میباشد، اما دولت عدالت شعار انگلیس عوض اینکه با روسها از در دشمنی در آید با آنها در سر تقسیم مملکت ایران مکاتبه میکند. کی و چه وقت؟ در همان سال ۱۸۳۸ که در آنسال ایران را باتهام دوستی با دولت روس در تحت فشار قوای بری و بحری خویش قرار داد.

در این تاریخ دولت روس است که بدولت انگلیس تذکر میدهد بموجب موافقت نظری که در سال ۱۸۳۴ بین دولتین حاصل شده استقلال و تمامیت ارضی ایران باید محفوظ گردد و حال چگونه است که دولت انگلیس در این تاریخ (۱۸۳۸) تنها به تصرف ایران اقدام مینماید؟

این تذکر در نوامبر ۱۸۳۸ در یک مراسلهٔ رسمی از طرف وزیر امور خارجهٔ روس کنت نسلرود[۲] به کنت پوزودی بورگو[۳] داده شد که سفیر فوق‌الذکر به لرد پالمرستون رسماً اطلاع دهد. چونکه انگلیسها دولت ایران را تهدید و علناً بخاک آن تجاوز مینمودند.

در این مراسله دولت امپراطوری روس بقرارداد مسرت‌انگیزی که در آن موافقت نظر در باب مسائل ایران بین دولتین روس و انگلیس حاصل شده اشاره مینماید و یک سواد از مراسلهٔ لرد پالمرستون که در سپتامبر ۱۸۳۴ خطاب به مستر بلای[۴] وزیر مختار دولت انگلیس مقیم پطرز بورغ نوشته و او نیز رسماً آن مراسله را برای وزیر امور خارجه روس فرستاده است جوفاً میفرستد و به کنت مذکور دستور میدهد که این مراسله را بنظر لرد پالمرستون برساند و در ضمن از طرف دولت تذکر بدهد بدهد که همان نظر و نیت سابق که محرک نیات دولت امپراطوری روس بوده مبنی بر اینکه یک قرارداد دوستانه در باب مسائل ایران بین دولتین انگلیس و روس منعقد گردد، همان نظر و آرزو امروز نیز وجود دارد. بعلاوه اظهار تأسف میکنداز اینکه آن روابط حسنه‌ای که بین دربار انگلستان و دربار تهران موجود بوده فعلا مقطوع میباشد.

لرد پالمرستون پس از دریافت این مراسله رضایت کامل خود را با نظر صائب دولت امپراطوری روس در باب قضایای ایران که تا آنروز در نظر دولت انگلیس هیچ تغییر در آن حاصل نشده اظهار میدارد.

مراسلات ذیل راجع باین موضوع در تاریخ ۱۸۳۸ بین دولتین روس و انگلیس رد و بدل شده است:

سواد مکتوب کنت نسلرود وزیر امور خارجه روس بسفیر روس مقیم لندن که سفیر مذکور این مراسله را در ۱۱ نوامبر برای وزیر امور خارجه انگلیس فرستاده است

«پطرزبورغ، اول نوامبر ۱۸۳۸، البته بدون فایده نخواهد بود که مندرجات مکتوب مورخه ۱۸۳۴ لرد پالمرستون را خطاب به وزیر مختار دولت انگلیس مقیم پطرزبورغ در این تاریخ مجدداً بنظر لرد پالمرسنون برسانید و در آن تاریخ وزیر مختار انگلیس دستور داشت مکتوب فوق‌الذکر را بوزارت امور خارجه دولت امپراطوری روس ارسال دارد.

جنابعالی مواد مکتوب لرد پالمرستون را جوفاً ملاحظه مینمائید و به لرد پالمرستون خاطرنشان خواهید نمود همان احساسات که ما را در سال ۱۸۳۳ باین امر راهنمائی نمود و ما را وادار کرد که برای انعقاد یک قرارداد دوستانه بین خود نسبت بمملکت ایران موافقت نمائیم همان نیز امروزه اساس این اقدام فعلی میباشد و ایمان کامل حاصل است که ما را بنتایج رضایت‌بخش سوق خواهد داد.

در اینمسئله تردیدی نیست که ایجاد روابط معنوی مجدداً بین نمایندگان دولت انگلیس و دولت روس در تهران بعهدهٔ دولت انگلیس است، یقین است این روابط معنوی را دولتین با همان نظریات موافق که در سال ۱۸۳۴ قلباً دارا بودند ایجاد خواهند نمود و باید در خاطر داشت که نتیجهٔ همان نظریات موافق سال ۱۸۳۴ بود که سبب شد امنیت و آسایش داخلی مملکت ایران استحکام پیدا کند و بحال آن مملکت مفید باشد. – خاتمه»

مکتوب لرد پالمرستون به کنت پوزودی بورگو وزیر مشاور دولت روس مقیم لندن

«مراسلهٔ کنت نسلرود را که جنابعالی برای اینجانب فرستاده بودید متضمن نکاتی است که قضایا را کاملا روشن مینماید. دولت اعلیحضرت ملکهٔ انگلستان با آنها موافقت تام دارد و اظهار میکند بموجب این اظهارات، دولت امپراطوری روس دارای هیچ نوع سوءظن و یا دشمنی نسبت بمنافع بریتانیای کبیر در هندوستان نمیباشد و سیاست آن دولت نیز راجع بایران مثل سابق لایتغیر است و درست دنبالهٔ همان سیاستی است که در سال ۱۸۳۴ بین دولتین موافقت شده است. بنابراین دولت انگلستان این اظهارات را را رضایتبخش میداند.»[۵]

یکی از نویسندگان نظامی موسوم به سر ونسان آیر[۶] که خود نیز در لشکرکشی دولت انگلیس بافغانستان همراه بوده در ضمن قضایای افغانستان که شرح میدهد علت این مخالفتها را با دولت ایران چنین مینویسد:

«این لشکرکشی بی‌مطالعه و غیرلازم و مخالف عدل و انصاف بود.»[۷]

لرد اوکلند و عده‌ای از مشاورین او دارای این عقیده بودند که دولت ایران به تحریک روسها اهمیت هندوستانرا تهدید میکند و همین تصورات سبب شد که حکومت هندوستان بفکر تجهیزات افتاد. یک دلیل دیگرشان این بود که چون پادشاه ایران وفات نموده و شاه دیگر جای او را گرفته است، شاه جدید با سیاست دولت انگلیس موافق نیست و با دولت روس نزدیک است. سیاسیون انگلیس در آنروز عقیده داشتند اگر هرات بدست دولت ایران افتد نه تنها افغانستان، پنجاب و سند را دولت ایران تصرف خواهد نمود بلکه هندوستان انگلیس نیز دوچار خطر خواهد گردید. بنا براین انگلیس، افغان و سیکها باید بر ضد دشمن عمومی یعنی ایران متحد شوند.

نویسنده دیگر که یکی از عمال وزارت امور خارجهٔ انگلستان میباشد، موسوم به انگس همیلتون[۸] در کتاب خود موسوم به مسائل آسیای مرکزی[۹] مینویسد:

«در این تاریخ انگلیسها چنین تصور مینمودند که دولت روس رشته‌ای بگردن صدراعظم ایران انداخته بهر جا که میل دارند او را هدایت میکنند و بوسیلهٔ او در تمام امور داخلی ایران دخالت مینمایند. از آنجائیکه صدراعظم ایران در دست آنها است بدستور ایشان اشخاص بمشاغل دولتی نامزد و برقرار میشوند، روسها هستند که همه را پناه داده مجرمین را حفظ میکنند. حاکم آذربایجان تحت‌الحمایهٔ آنها است، بایالت خراسان چشم طمع دوخته‌اند و تمام هم خود را صرف توسعهٔ نفوذشان در در نواحی شرقی بحر خزر مینمایند.

دولت ایران بروسها اجازه داده است که در رشت قنسول داشته باشند و نمایندهٔ تجارتی آنها در تمام نقاط ایران برقرار شود. تمام اقدامات علیه نفوذ دولت انگلیس است و فعلا مشغول میباشند منافع دولت انگلیس را در آسیای مرکزی تهدید کنند و طوایف افغانستان را علیه منافع انگلیس بشورانند.»

باری بهر عنوانی که بود انگلیسها محمدشاه را از محاصرهٔ هرات باز داشتند و شاه در شعبان ۱۲۵۴ هجری (مطابق اوایل نوامبر ۱۸۳۸) بتهران رسید و تمام مدت سفر و محاصره ۱۶ ماه طول کشید. در این ضمن فتنه‌های خفته بوسایل عمال خارجی بیدار شده اغتشاشاتی در ایران بروز نموده بود مانند طغیان آقاخان محلاتی و غارت محمره و اغتشاش و فتنه‌های دیگر که از هر یک بمرور جلوگیری شد و همه اصلاح گردید.

اما اینموضوع که محمدشاه مجبور شد از محاصره هرات دست بردارد همیشه خاطر شاهرا مکدر داشت، چه میدانست که در این امر منافع ایران پایمال اغراض دولت انگلیس گردیده و اقدامات آنها ملت ایرانرا از یک حق مشروع خود محروم نموده است و انتظار داشت پادشاهان اروپا در اینموضوع با دولت ایران مساعدت نمایند.

قبلا اشاره رفت که محمدشاه از میامی میرزا حسین آجودانباشی را برسالت بدربارهای دول اطریش، فرانسه و انگلستان روانه نمود. در استانبول از سفیر ایران پذیرائی شایانی نمودند. در وینه مترنیخ دیپلمات معروف اطریش که در آنزمان حیات داشت از او پذیرائی خوبی نمود و بمطالب او رسیدگی کرد. چون دولت انگلیس مایل نبود نمایندهٔ دولت ایران بلندن برود، بمأمور خود مقیم در شهر وینه نوشته بود که به نمایندهٔ مختار دولت ایران که مأمور دربار لندن است اخطار نمایند که دولت انگلستان حاضر نیست از نمایندهٔ دولت ایران پذیرائی کند یا او را در دربار خود بپذیرد. مترنیخ خیلی سعی نمود شاید بتواند اجازه تحصیل کند که میرزا حسین خان مقدم بلندن برود ولی مورد قبول واقع نشد حتی با یک عبارت خوشمزه بمترنیخ جوابدادند که لطفاً بنمایندهٔ ایران بگوئید بانگلستان سفر نکند.

در تاریخ ناسخ‌التواریخ مینویسد:

«ایلچی انگلیس که در نمسه بود حسین خان را دیدار کرده و تذکر داد که میان دولت انگلیس و ایران کار بر مخاصمت و معادات است و سفارت تو در دولت ما پذیرفته نیست اما کارداران انگلیسی چون سفارت حسین خان آگهی یافتمد پالمرستون وزیر دول خارجه کس بنزد او فرستاد که اگر شاهنشاه ایران دست از افغانستان باز دارد دو کرور زر مسکوک تسلیم کنیم و مواجب سپاه آذربایجان را همه ساله از خویشتن برسانیم. حسین‌خان صورت حال را عریضه کرد بدست فرستادهٔ خود فرج‌الله بک روانه درگاه شاهنشاه غازی داشت و خود روز چهارم ورود، ادراک خدمت امپراطور نمسه کرده مورد الطاف و اشفاق گشت و روزی چند ببود تا جواب مکتوب وزیر دول خارجه از لندن رسید. نگاشته بودند که ما را با دولت ایران مخاصمتی نباشد چون مکاتیب مکنایل موارد صفا را مکدر ساخته اگر کارداران ایران سخن از در معذرت کنند عذر ایشان پذیرفته است. بالجمله حسین خان بعد از پنجاه روز توقف در نمسه، پاسخ نامه شاهنشاه ایرانرا از امپراطور گرفته روز ۱۱ محرم آهنگ مملکت فرانسه کرد و عصر وارد پاریس گشت. مسیو ژوانین که در سفارت ژنرال غاردان از جانب ناپلئون مدتی در ایران بود و زبان فارسی میدانست از قبل کارداران دولت فرانسه او را مهماندار گشت و روز دیگر وزیر دول خارجه را دیدار نمود و شبانگاه او ببازدید آمد و روز سوم حسین خان بحضرت پادشاه فرانسه رفته بقانون ایران همه جای سر فرود داشت و چون خواست نامه شاهنشاه غازی را بسپارد پادشاه فرانسه از جای خود برخاست و کلاه از سر برداشت و نامه را بگرفت و پس از زمانی بوزیر دول خارجه سپرد و بنشست و فراوان اظهار حفادت و مهربانی کرد، آنگاه حسین خان رخصت انصراف یافته بنزدیک امپراطریس زن پادشاه رفت و هم در اینوقت نیز پادشاه برسید و گفت خواستم تا سفیر برادر خود را بار دیگر دیده باشم بالجمله از آن پس هدیهٔ پادشاه را که یک قبضه شمشیر مرصع بجواهر شاداب و شانزده طاق شال رضائی و یک جلد کتاب شاهنامهٔ فردوسی و یک جلد کلیات سعدی بود پیش گذرانید.»

باز در کتاب ناسخ‌التواریخ مسطور است:

«چون سفارت حسین‌خان در دولت انگلیس پذیرفته نبود احمال و ثقال خود را در پاریس گذاشته مسیو جبرئیل ترجمان خودرا برداشته بقانون تماشائیان راه لندن بر گرفت و وارد انگلستان شد و بلندن ورود کرد. سرگور اوزلی که سفارت ایران کرده بود او را منزل بنمود و چهل روز اقامت جست و روز ۲۳ ربیع‌الثانی شرحی به لرد پالمرستون وزیر دول خارجه نگاشت که مدتی میگذرد که با نامهٔ دوستانه و هدیهٔ شاهانه از جانب پادشاه ایران برای تعزیت پادشاه ویلیام چهارم و تهنیت جلوس ملکه انگلستان مأمورم و نیز سوء سلوک مستر مکنایل را باید شرح دهم تا ایلچی دیگر بجای او تعیین شود. اکنون که سفارت من پذیرفته نیست نامهٔ شاهنشاه ایرانرا تسلیم کردن شایسته نباشد. اگر ترجمانی روانه کنید که مضمون آن را بداند و بفهماند روا باشد. چه تواند بود که رنجیدگی طرفین را مرتفع سازد. بالجمله روز ۱۹ جمادی‌الأول حسین‌خان وزیر دول خارجه را دیدار کرد و بعد از گفت و شنود فراوان پرده از راز بر گرفت و گفت بعد از اتحاد دولت ایران با روس، دولت انگلیس مأیوس شد و همچنان سفر شاهنشاه بهرات سبب آشفتگی هندوستان گشت و این مکشوف افتاد که نظم لشکر ایران با کارداران و معلمان روس است و بزرگان ایران بیشتر مواجب از دولت روس میبرند حسین خان گفت اگر بتوان زر و سیم را پوشیده گرفت معلم را نتوان پوشیده داشت، ایلچی شما بنماید که کدام معلم روس در میان لشکر ایران است و دیگر اینکه چگونه شاهنشاه اجازه میدهد که چاکرانش مواجب‌خوار دولت روسیه باشند. این سخنان کذب همه از مکنایل است. با اینکه کارداران ایران او را دلجوئی فراوان کردند، چون خواست سفر لندن کند، اخبار جنگ کرد و با حاجی سید محمد باقر که فحل علمای ایران است کلمات زشت نوشت.

اما حسین خان چون راه مسالمت را مسدود یافت صورت حال را به کنت نسلرود وزیر دول خارجه روس نوشت نیز از بزرگان لندن بسیار کس آگهی یافتند و یک شب جماعتی با وزیر دول خارجه گفتند آنچه ما دانسته‌ایم سر مکنایل در ایرات بفتنه‌جوئی روزگار گذاشته و چون تو خود او را از بهر اینکار اختیار کرده‌ای سوء سلوک او را مستور میداری. در جواب گفت چنین است لکن چون سابق بر این میرزا صالح ایلچی دولت ایران از مستر ولک شکایت آورد و او معزول شد تا کنون سفرای ما در ایران مکانتی بسزا ندارند، هم اکنون اگر من مکنایل را عزل کنم از این پس سفراء ما چاکران دولت ایران خواهند بود. اما بسیار کس از بزرگان لندن و مستر الیس و سر جان کامپ‌بل و سر گور اوزلی گفتند مکنایل مردی نجیب نیست و در خور سفارت ایران نبود. در راه دولت ایران زر و سیم فراوان داده‌ایم همه یاوه شد. اکنون دو چندان باید در راه افغانستان بگذاریم. دوک ولینگتون شرحی نگاشت و بزینت طبع در آورده در لندن پراکنده داشت. (در اینجا مکتوب دوک ولینگتون ترجمه شده) این است ترجمه مکتوب دوک ولینگتون که طبع شده:

(از نگارش پارلمنت و فرمانفرمای هندوستان معلوم میشود که جنگ افغانستان کاری دراز و خطرناک است. پنجاه هزار تن لشکر و بسیار بزرگان بولایت بی‌آب و علف میروند و از هیچ رسم و راه آگاه نیستند و اهل آنولایت دلیر و جنگ‌آورند هزار و پانصد میل از سرحد انگلیس دور است. ما سی سال با ایران دوست بودیم و ایلچی بزرگ در آنجا داشتیم و سه چهار ملیون پوند خرج کردیم. ایران برای ما قلعه‌ای بود که سر راه فرانسه و روسیه را داشت تا قصد هندوستان نتوانند کرد. اکنون میگویند ایران معبر دولت روسیه شده، میان دولت ایران و انگلیس سه طغرا عهدنامه موجود است. مقرر است که اگر دولت ایران با افغانستان مقاتله کند دولت انگلیس را در میانه سخنی نباشد و در جنگ با افغانستان حق با دولت ایران است. چه از مملکت هرات هنگام فرصت ده هزار تن از ایرانی اسیر بودند، شاهنشاه ایران لابد بتدمیر دزدان لشکر کشیده هرات را محاصره کرد، با اینکه وزیر بزرگ کامران به ایلچی انگلیس نوشت که پادشاه ایران لشکر بر سر ما می‌آورد بشما زحمت نمیدهیم، منع نکنید، اعانت هم نکنید، دولت انگلیس خود هرزه‌درائی کرد و مهندس بهرات فرستاد و جنگ با دولت ایران کرد و کشتی جنگی بجزیره خارک فرستاده قدری از مملکت دوست خود را تصرف کرد و لشکر بزرگ به افغانستان فرستاد به خیال آنکه فرمانداران افغانستان با دولت ایران دوست میباشند. نیکو نوشته است وزیر دول خارجه ایران که بچه سبب دولت انگلیس مقاتله ما را با افغانستان سبب دشمنی خود میداند و خود چرا مداخلت میاندازند، همانا دوستی دو دولت بشرایط عهدنامه است. این سخن که اکنون میگویند مگر وقتی ایلچی مختار شما عهدنامه می‌بست فراموش کرده بودند، یا اینکه دولت انگلیس قوت خود را زیاد میدانند و چنان میپندارند که شکستن عهدنامه و عهدنامهٔ جدید بستن آسان است. همانا اینهمه بدعهدیها مثل کارهای پیونیک است که پادشاهی بود به بدعهدی معروف اینکه کارداران انگلیس میگویند هرات کلید هندوستان است و بسبب دوستی ایران با روس کلید هند بدست روس می‌افتد این سخن استوار نباشند. اکنون پنج ماه است سپاه ما طی طریق میکند و هنوز از سرحد ما بجائی نرسیده است که یک گلوله بدشمن بیندازد و نمیدانم کی خواهد رسید و معلوم میشود که دیگر باره سپاه باید فرستاد و این کلید بسیار از در دور است. سپاه روسیه اگر عزم هند کند از هرات بعد از پنج ماه بسرحد هند میرسد آنوقت کلیدهای بسیار باید داشته باشد. مملکتی را که درهم و دینار فراوان نیست و کشتی بسیار نیست و سلطنت بحر نیست چگونه بر هندوستان دست می‌یابد در صورتیکه یکتن سرگرد مهندس انگلیسی در میان سپاه هرات با لشکر ایران جنگ میکرد و یکتن وکیل سفارت در کابل بود و یکتن در قندهار و باصرار عهد می‌بستند که با دولت ایران خصومت اندازند، بزرگان انگلیس چه اندیشه میکنند؟... هیچ نمیگویند اینگونه کردار کار ما را مشکل خواهد کرد و بزحمت خواهیم افتاد؛ شاه شجاع که راندهٔ افغانستان است و سی سال است مواجب خوار ماست. شایسته آن نیست که بجای دوستمحمدخان که مردی عاقل است بنشیند و او از تجار در صد تومان دو تومان و نیم میگیرد و مملکت کابل را بنظم دارد و نیز افغانانرا قوت بسیار است و جنگ‌آورند. وزیر مختار انگلیس نوشته است که پادشاه ایران هرات را محاصره نموده لشکر او سه بار بیرق را بر سر دیوار قلعه زدند و افغانان با دست و شمشیر مدافعه نمودند و نگذاشتند بشهر در آیند و لشکری که ما فرستاده‌ایم بیشتر از هندوستان است و افغانان اهالی هندوستانرا مرد جنگ نمیشمارند و بسخره میگیرند. بالجمله این دیواری که ما بدست خود میخواهیم خراب کرد سنگ سختی در میان ما و اهل مشرق بود. – خاتمه).

اگر چه دلایل دوک ولینگتون محکم و متین بود لکن چون دولت ایران را با روسیه موافق گمان برده بودند مقید نیفتاد، اما حسین‌خان آجودانباشی دیگرباره از لندن بفرانسه سفر کرده معلم و ایلچی و آلات حرب طلب نمود. کارداران فرانسه کنت دسرسی را سفیر بزرگ نمودند و سه تن معلم توپچی و دو تن معلم سواره و پنج تن معلم سرباز را حکم دادند که هشت سال ملازمت دولت ایران کنند و با هر دولتی که دولت ایران جنگ در افکند دست از مقاتلت باز ندارند. ژنرال داماس که از شناختگان سرکردگان ناپلئون بود و بعد از او عزلت اختیار کرده بود و خواست در شمار چاکران شاهنشاه ایران باشد با حسین‌خان همراه شد و نیز چند تن از اهل حرفت برداشته روز دهم رجب از پاریس بیرون شده از راه استانبول و طرابوزان طی مسافت کرده پنجم شوال وارد تبریز گشت.


  1. در این تاریخ محمدعلی پاشای مصر داعیهٔ خلافت داشت و فرانسه از نظریات او حمایت مینمود. دولت انگلیس باز بزور و سرنیزهٔ دولت روس محتاج بود و بدین سبب با آن دولت مجدداً متحد شد: اطریش و پروس را نیز با خودشان همدست نموده هر چهار دولت یکمرتبه بر علیه محمد علی پاشا قیام نمودند. البته دعواها در این تاریخ تمام بر سر لحاف ملانصرالدین یعنی عثمانی بود.

    (نقل از تاریخ معاصر اروپا، تألیف لوج «صفحهٔ ۷۴۱ – ۷۴۲»)

  2. Count Nesselrode
  3. Count Pozo di Borgo
  4. Mr. Bligh.
  5. The Middle Eastern Question by Valentine Chirole P. 439-440.
  6. Kabul Insurrection by Major-General Sir Vincent Eyre P.33.
  7. Ijunet, illadvised and Unnecessary.
  8. Angus Hamilton.
  9. Problems of the Middle the East P. 74