تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی/فصل ۱۴
فصل چهاردهم
علل جنگ روس با ایران در سال ۱۲۴۱ هجری (۱۸۲۶ میلادی) و انعقاد معاهده ترکمانچای در سال ۱۲۴۳ هجری (۱۸۲۸ میلادی)
پس از انعقاد معاهده گلستان با دولت روس و معاهده ۱۲۳۹ هجری (۱۸۱۴ میلادی) با دولت انگلیس، ایران همهساله گرفتار جنگهای داخلی بوده. با دول خارجی جنگ پیش نیامد جز اینکه در سال ۱۲۳۶ هجری (۱۸۲۱ میلادی) در سر موضوع مهاجرت بعضی از ایلات آذربایجان و قضایای دیگر با دولت عثمانی اختلافات بروز کرد و نتیجه آن منجر بجنگ شد[۱]. قشون ایران در تحت فرماندهی عباس میرزا نایبالسلطنه از سرحدات دولت عثمانی عبور نموده در تریاق قلعه با قشون عثمانی جنگ کرده بآنها شکست داد و شهرهای موش، بطلیس، وان و سایر نواحی آن قسمت را اشغال نمود و دولت عثمانی نیز از راه بغداد جلو آمده کرمانشاه را تهدید نمود. شاهزاده محمدعلی میرزا از آنها جلوگیری نموده شکست سختی بآنها وارد آورد و آنها را تا نزدیکی شهر بغداد دنبال نمود. پاشای بغداد قوهٔ مقاومت در خود ندیده تقاضای صلح کرد و مورد قبول یافت و شاهزاده محمدعلی میرزا والی کرمانشاه مراجعت نمود ولی در راه ناخوش شده در کرند در گذشت. اما جنگ آذربایجان در آن قسمت همچنان ادامه داشت و عثمانیها جدیت داشتند شکستهای خودشان را جبران کنند، ولی در این تاریخ حریف عباسمیرزا نبودند. با اینکه عباس میرزا مایل بجنگ نبود باز فرمانده قشون عثمانی ایستادگی نموده طالب جنگ بود. حتی عباس میرزا حاضر شد تمام اسرای جنگ را بدون مطالبهٔ عوض آزاد نماید، باز عثمانیها راضی نشدند و یک عده قشون تازهنفس آورده داخل جنگ شدند.
باز قشون ایران فاتح شد. این بار دیگر عثمانیها بصلح راضی شدند و ایران نیز اراضی اشغالشده را پس داد و معاهدهای بین دولتین برقرار شد که بمعاهده ارضروم موسوم گردید. سال ۱۲۳۸ هجری (۱۸۲۳ میلادی)[۲]
اینک میرسیم بدورهٔ از تاریخ قاجاریه که در ادوار حکمرانی این سلسله از حیث ضعف قوای دولتی بینظیر میباشد. در این ایام بخصوص است که ایران گرفتار قیدهای سیاسی عهدنامه ترکمان چای میگردد که خلاصی از آن باین آسانیها امکانپذیر نبود. در این اوقات یکی از بلایای سیاسی که ایران گرفتار آن گردید همانا مسائل تعیین حدود سرحدات ایران با دول مجاور بود، چه از زمانیکه ایران بطرف سیاست اروپائی کشیده شد جزر و مدهائی در قلمرو ایران بمرور حادث میگردید که سرحدات تاریخی و طبیعی آن مورد گفتگو میشد و طرفین بجان هم میافتادند. هرگاه مقاصد سیاسی یکی از همسایههای مقتدر ایران میبایست تأمین شود این مسئله بخصوص بهترین بهانه بود و بسهولت از این راه اسباب اختلاف فراهم میآمد. تاریخ این یک صد ساله گذشته از این قبیل اختلافات بسیار داشته و پیداست که برای ایران تا چه اندازه تولید زحمت و خسارت نموده است.
الکساندر اول امپراطور روس بسیاست انگلستان خوب آشنا شده بود، مخصوصاً در کنگرههائیکه بعد از سال ۱۸۱۵ با نمایندگان دول تشکیل میشد، الکساندر در افکار و رفتار نمایندگان دولت انگلیس خوب دقت میکرد و در حسن نیت آنها تردید داشت. بعد از آخرین کنگره که در ورونا[۳] تشکیل شد سوءظن او بر حسن نیت سایرین مخصوصاً انگلیسها زیاده گشت و دیگر با آنها روابط نزدیک پیدا نکرد و باقی عمر خود را بدون دخالت در مسائل پیچ در پیچ اروپا به آسودگی گذرانید. راجع بسیاست خود نسبت بایران، دیگر بعد از معاهدهٔ گلستان متعرض ایران نبود و بدسایس دیگران نیز در این باب توجهی نمیکرد تا اینکه در سال ۱۸۲۵ درگذشت[۴].
جنگ اخیر ایران با دولت روس در ظاهر روی همان اختلافات حدود سرحدی بود ولی باطن امر پیداست که نقشه تقسیم ایران با نقشهٔ تقسیم ممالک عثمانی در یک موقع و برای یک مقصود بطور سری تهیه شده بود.
اینک لازم است بار دیگر باوضاع سیاسی اروپا اشاره شود. چه اثرات همان اوضاع سیاسی اروپا بود که در سیاست شرق ظاهر میگردد.
در ایران موضوع حدود سرحدات سبب جنگ شد و در دولت عثمانی موضوع مساعدت با یونان باعث حمله بآن دولت گردید. در همین تاریخ از جانب دولت انگلیس لرد ولینگتون سردار معروف جنگ واترلو مأمور دربار پطربورغ شد که یک رشته مسائل سری سیاسی را با دولت امپراطوریر روس حل و عقد کند.[۵] در همان سال جنگ بین ایران و روس در گرفت و در همین تاریخ کشتیهای جنگی انگلیس، روس و فرانسه به بهانه کمک بیاغیان یونان بنادر عثمانی را گلولهباران نمودند و کشتیهای دولت عثمانی را غرق کردند.
در همین اوقات است که روسها محال گوگچه و چند نقطه دیگر را در نواحی ایروان ادعا نمودند که متعلق بدولت روس میباشد.
روسها مدعی بودند این اراضی بموجب عهدنامه گلستان از طرف دولت ایران بآنها واگذار شده است. این ظاهر ادعا بود ولی در باطن امر دنبال بهانه میگشتند، چه در خاتمه جنگ که منجر بعاهده گلستان شد حدود سرحدی قسمتی از اراضی که واگذار بدولت روس شد بطرز صحیح معلوم نشده بود. علت هم این بود که سر گور اوزلی قول داده بود تمام این اراضی مجدداً بدولت ایران مسترد خواهد گردید، بعلاوه این عهدنامه در موقعی بین دولتین برقرار گردید که انگلیسها محتاج بقشون روس بودند و حاضر بودند بهر قیمتی شده بین روس و ایران را صلح دهند. روی این تصمیم بوعده و وعید فتحعلیشاه را حاضر نمودند صلح کند و روسها هم از موقع استفاده کرده این وساطت سر گور اوزلی را برای خودشان در این موقع خطرناک، یک نوع متارکه جنگ فرض کردند تصور نمودند که بعد از رفع خطر ناپلئون بسهولت میتوان بر دولت ایران فائق آمد. در این موضوع موافقت بعمل آمده بود که اگر روسها سرحد خود را تا کنار رود ارس امتداد دهند مانعی نخواهد داشت چونکه دولت انگلیس نیز یک قسمتهائی را در نظر گرفته بود که بعدها تصرف کند.
بموجب مندرجات کتب مورخین ایران اختلافات سرحدی بین دولتین روس و ایران در ۱۲۴۱ هجری (۱۸۲۶ میلادی) شروع میشود. روسها بیک قسمتهائی از اراضی ایروان و محلهای دیگر ادعا داشتند. از طرفین مأمورینی تعیین شده بمحلهای متنازع فیه اعزام گردید. روسها اطلاعات محلی نداشتند ولی نمایندگان ایران محلها را خوب میشناختند و بصیرت داشند، ولی این معلومات آنها در مقابل زورگوئی و تعدی روسها مؤثر نبود. دولت ایران ناچار شد موضوع اختلاف را بفرمانفرمای گرجستان مراجعه کند و برای اینمنظور نماینده مخصوصی به تفلیس روانه نمود. در آنجا موضوع حل نگردید و مدتی نماینده ایران را معطل نمودند و بالاخره هم بدون اخذ نتیجه بایران مراجعت کرد.
در تاریخ منتظم ناصری جزء وقایع سال ۱۲۴۱ هجری (۱۸۲۵ میلادی) چنین مینویسد:
«در این سال علمای اعلام از سوء سلوک کارگذاران روس نسبت بمسلمانان گنجه و قرهباغ خبردار شده بوجوب جهاد فتوا دادند و آقا سید محمد مجتهد اصفهانی از عتبات عالیات بحضور خاقان صاحبقران آمده در این باب ابرام نمودند.
هم در این سال ایلچی روس کنیاز بخشکوف بدربار ایران همایون آمد و چون الکساندر امپراطور روس در این سال وقات کرده و قبل از وفات تختی از بلور برای هدیه خاقان صاحبقران بفرمان او ساخته بودند. امپراطور نیکلا که بجای او جلوس کرده بود آن تخت را مصحوف ایلچی مشارالیه بحضور حضرت صاحبقران اهدا و ارسال داشت بعد از ورود ایلچی علمای اعلام و مجتهدین با احترام، باردوی معلی آمدند و آنچه ایلچی از صلح و مصالحه سخن راند علما را مقبول نیفتاد و اعلیحضرت همایون را بر جهاد تحریض کرده از وجوب آن سخن راندند و اصرار کردند. ایلچی مأیوس بازگشت و عساکر ایران باطراف مأمور شدند و با قشون روس برد و خورد مشغول گشتند.»
در این جا باید اعتراف نمود با تمام تجربههای تلخی که فتحعلیشاه و نایبالسلطنه و دربار ایران از جنگهای گذشته با روسها حاصل نموده بودند، در این موقع هیچ مفید واقع نشد و مجدداً با تمام ضعف و ناتوانی که از حیث قوای جنگی دارا بودند با روسها درآویختند. از زمان جنگ سابق که با معاهده گلستان خاتمه پیدا کرد تا این تاریخ قریب چهارده سال گذشته بود. در این چهارده سال اقلا بفکر دفاع صحیح نیفتادند تا بتوانند در مقابل بیست هزار قشون روس مقاومت کنند. از روز اول جنگ پیدا بود که با قشونهای منظم روس نمیتوانند مقابله کنند. عیب دیگر این بود که نتوانستند سرداران قفقاز را بطوریکه شاید و باید تحبیب نمایند. علت عمده شکست از روسها در این وقت عدم مساعدت سرداران قفقاز بود آنها بودند که شهرهای عمده و قلاع مهم را تسلیم روسها نمودند و خودشان هم در آن قسمتها با رضایت و موافقت روسها همهکاره شدند. موضوع دیگر که بیش از هر موضوعی دارای اهمیت است عدم رضایت سکنه این نواحی از اولیای امور آن دوره است. اهالی تبریز که در تاریخ ایران برای حفظ وطن خود بیش از سکنه سایر نواحی معروف بفداکاری و وطنپرستی میباشند در این موقع با میل و رضا روسها را به تبریز دعوت نمودند. در صورتیکه مکرر اتفاق افتاد که قشونهای دولتهای وقت از قشونهای اجنبی شکست خورده آذربایجان را رها نموده رفتهاند ولی سکنهٔ تبریز با یک جانبازی و فداکاری قابل تمجیدی در مقابل حملات آنها ایستادگی نموده از اماکن خود دفاع کردهاند[۶] خوب روشن است که در این هنگام اهالی آذربایجان از دولت خود دل خوشی نداشتند و همینکه روسها وارد تبریز شدند قشونیکه با عباس میرزا در اطراف تبریز بود همه متواری شده هر یک به محل خود رفتند و عباس میرزا نایبالسلطنه با عملهٔ خلوت خود باقیماند از طرف دیگر پول پرستی فتحعلی شاه را هم سبب عمده و اصلی این شکست میتوان نامید. در حین مبارزه و جنگ حیاتی و مماتی با روسها که همه چیز ایران در خطر بود و مملکت همه چیز خود را از دست میداد، فتحعلیشاه حاضر نشد پول بدهد تا قشون و مهمات حاضر کنند، بالاخره با تمام اصرار و ابرام نایبالسلطنه تازه ده هزار تومان فرستاد که با این پول در مقام هجوم قشون روس اسلحه و مهمات و سرباز تهیه شود. ولی اینقدر بتأخیر انداخت تا اینکه روسها فاتح شده بزور ده کرور تومان طلا مطالبه نمودند و مجبور شد شش کرور را نقداً پرداخت کند. هرگاه نصف این پول در ابتدای جنگ با روسها برای تهیه قشون و مهمات داده میشد کار تا این درجه به افتضاح نمیکشید. حقاً باید گفت شاه و درباریان همه دست بدست هم داده حیثیت ایران را بباد دادند.
این جنگ قریب دو سال طول کشید. در همه جا قشون ایران عقبنشینی کرد و قشون روس جلو آمده تبریز را هم بر حسب دعوت سکنه آن اشغال نمودند و از آنجا طهران را هم تهدید کردند.
اینک باید دید چه سیاستهائی در بین همسایگان ما بوده که بدون سر و صدا راضی شدند روسها این اندازهها در آسیا جلو بیفتند. پس از بر طرف شدن خطر ناپلئون، دول معظم اروپا در تحت عنوان اتحاد مقدس با هم قراردادهائی منقعد کردند که بموجب آن امنیت اروپا را تأمین کنند. در ۲۶ سپتامبر ۱۸۱۵ بین روس، اطریش و پروس (آلمان) این اتحاد مقدس بسته شد که سیاست داخلی و خارجی خودشان را بر طبق اصول مذهب مسیح قرار بدهند، با رعایای خود عادلانه رقتار نموده بین تمام اتباع متحدین مهر و محبت برادرانه ایجاد کنند و سایر دول را نیز جز پادشاه عثمانی و پاپ اعظم همه را دعوت نموده که داخل این اتحاد گردند و دوره جدیدی در تاریخ اروپا شروع نمایند که مانع شوند ملل اروپا مانند زمان ناپلئون گرفتار مصائب و محن نگ و ستیز باشند. انگلیسها اساساً با این اتحاد همراه بودند، چون آنرا الکساندر اول امپراطور روس و فرانسیس پادشاه اطریش و فردریک ویلیام پادشاه پروس شخصاً امضا نمودند.
پادشاه انگلیس بموجب قوانین موضوعه مملکت انگلستان نمیتوانست بدون دخالت وزیر مسئول آنرا امضاء نماید ولی لرد کاسل را [۷] وزیر امور خارجه انگلیس کاملا با نظر ارتجاعی این اتحاد مقدس همراه و هم عقیده بود و مدتها با صمیم قلب با متحدین اروپائی خود روابط حسنه داست.
مقارن همین اوقات قضایای چندی در سیاستهای دول پیش آمد که ارکان اتحاد مقدس را متزلزل نمود، مقدم بر همه تحریک یونانیها بود که بر علیه سلطه دولت عثمانی قیام نمایند. دول اتحاد مقدس حاضر بودند با انقلابیون یونان مساعدت نمایند اما دولت اطریش حاضر نبود با فکر آنها موافقت کند همین یک پیش آمد سبب شد که اختلاف بین دولت اطریش و سایرین فراهم گردد.
دولت اطریش جداً بطرفداری دولت عثمانی قیام نمود و بآن حق داد که آتش فتنه انقلاب یونان را خاموش کند، دولتین روس و انگلیس مصر بودند که حتماً باید بیونان مساعدت نمود تا استقلال سیاسی خود را بدست آورد. در این هنگام تغییراتی در سیاست داخلی دولت انگلیس پیش آمده بود که کاسل را عوض شده مستر کانینگ [۸]جانشین او گردید. این شخص مخالف جدی اتحاد مقدس بود و با دولت روس نیز اتحاد سری داشت و ولینگتون معروف را نیز همین شخص پس از مرگ الکساندر اول مأمور پطرز بورغ نموده بود.
در هر حال طرفداری دولت اطریش از عثمانی، مرگ الکساندر اول امپراطور روس و اتحاد سری روس و انگلیس، این سه موضوع که پیش آمد بنای متزلزل اتحاد مقدس دول اروپا را بکلی واژگون نمود. [۹]
در این تاریخ روس، انگلیس و فرانسه هر سه بر علیه دولت عثمانی و بر له یونان متحد شدند. کشتیهای جنگی آنها داخل آبهای دولت عثمانی شده جنگ دریائی بین آنها در گرفت. در نتیجه تمام کشتیهای دولت عثمانی غرق شدند، جنگ رسمی شد، نماینده مختار دول ثلاث پای تحت عثمانی را ترک کردند. در این بین نیز استقلال سیاسی یونان در تحت حمایت دول ثلاث اعلان گردید.
معاهده سری دولت انگلیس با دولت روس در سر قضایای شرق مخصوصاً راجع به ایران و عثمانی در اوایل سال ۱۲۴۱ هجری (۱۸۲۶ میلادی) دولت روس را مختار نمود که هر اقدامی میخواهند در ممالک شرقی بکنند آزاد باشند، نتیجه آن اول حمله روسها بدولت ایران بود که قریب دو سال طول کشید و منجر شد بعقد معاهدهٔ ترکمان چای. هنوز مرکب امضای معاهدهٔ ترکمان چای خشک نشده بود که در اپریل ۱۲۴۳ هجری (۱۸۲۸ میلادی) جنگ روسها با دولت عثمانی شروع گردید و یکصد و پنجاه هزار نفر قشون روس از سرحدات دولت عثمانی عبور نموده بقشون عثمانی حمله نمودند. ژنرال پاسکویچ معروف که در جنگهای قفقاز با دولت ایران شهرتی بهم زده بود قلعه معروف قارص را تصرف نمود.
اما دولت اطریش نظر بسیاست شرقی خود دست از طرفداری دولت عثمانی نکشید. مترنیخ وزیر امور خارجه اطریش که در آن عصر بفراست و هوش سرشار معروف شده بود راضی نشد روسها عثمانی را بیش از اینها در تحت فشار بگذارند ولی دولت انگلیس، فرانسه و آلمان با دولت اطریش مخالفت نمودند. مخصوصاً دولت انگلیس.
در این هنگام، دوک ولینگتون رئیسالوزراء انگلیس بود و همین شخص بود که معاهده سری را در اپریل سال ۱۸۲۶ با دولت روس بسته بود. در این موقع بهیچ وجه راضی نمیشد از تجاوزات روسها جلوگیری شود.[۱۰]
فهم این موضوع چندان اشکالی ندارد، این خود یکی از اصول مسلمه سیاست جهانگیری است که دولت ذیعلاقه قبلا وسایلی فراهم آورد که دشمنان آنها بدست دیگران ذلیل و ناتوان گردند و در آن حال ضعف و ناتوانی بسهولت بتوانند بر آن دشمن ذلیل غلبه کنند. دولت روس برای ضعیف نمودن ایران و عثمانی مخصوصاً برانگیخته شده بود.
جان ویلیام کی، در کتاب جنگهای افغانستان[۱۱] راجع باین موضوع در این تاریخ مینویسد:
«در این تاریخ سر جان ملکم شدیداً اعتراض نموده گفت ما نباید بگذاریم دولت روس ایران را ویران کند، ما با آن دولت معاهده داریم و همعهد میباشیم و حق داریم که در این میان مصلح باشیم.»
از وقل سر حارفورد جونس مینویسد:
«صلاح نیست دولت انگلیس ایران دست بسته تسلیم دربار سن پطرزبورغ کند.»
اما در مقابل تمام این اعتراضات و صلاحاندیشیهای عدهای از مردمان بصیر و مطلع باوضاع ممالک شرقی، مستر کانینگ وزیر امور خارجه دولت انگلیس همه را بیاعتنائی مینمود و بهیچ وجه گوش باین حرفها نمیداد.[۱۲]
مورخ فوقالذکر علاوه میکند که دلیل عمده بیاعتنائی مستر کانینگ و عدم توجه او بتمام این اعتراضات آن بود که وزیر امور خارجه انگلستان در تحت نفوذ دیپلومات درجه اول «از جنس لطیف» دولت روس واقع شده بود.[۱۳]
داستان این دیپلومات درجه اول دولت امپراطوری روس که در این تاریخ آفت جان سیاسیون دولت انگلیس شده از بزرگ و کوچک آنها را مفتون زیبائی خویش نموده و همهٔ آنها را با نیرنگهای سیاسی افسون کرده بود، خود یک داستان بسیار حیرتانگیزی است.
این شوخچشم و شیاد بینظیر که در بازی نمودن رولهای سیاسی ید طولائی داشته است از سال ۱۸۱۹ در لندن بسمت نماینده سیاسی دولت امپراطوری روس مقیم و موسوم به پرنسس دولیون بوده[۱۴]
جان ویلیام کی مینویسد:
«زیرکی و زبردستی این دیپلومات درجه اول جنس لطیف که کارهای سیاسی دولت امپراطوری روسیه را در لندن عهدهدار بود، نفوذ این زن در قضایای ایران و عثمانی در این تاریخ (۱۸۲۶ میلادی - ۱۲۴۱ هجری) فوقالعاده مؤثر بوده و اثرات آن برای این دو مملکت بسیار خطرناک و زیانآور بوده است.»[۱۵]
برای معرفی این زن فتان، خواننده را بیادداشتهای زندگانی دو نفر از معروفین رجال معاصر او مراجعه میدهم. یکی مستر گرنویل که سابقاً نیز از او اسم برده شد و منشی دارالشورای سلطنتی جرج چهارم و ویلیام چهارم بوده. این شخص یادداشتهای ایام زندگی خود را در سه جلد جمعآوری نموده که بعد از مرگ او بطبع رسیده است. ابتدای آن از سال ۱۸۱۸ شروع شده بسال ۱۸۳۷ خاتمه مییابد و در ضمن این یادداشتها مکرر بدسایس و شیادی این زن اشاره نموده است. منبع دیگر اطلاعات ما از عملیات این زن یادداشتهای ارل آف مالمزبوری[۱۶] میباشد. این شخص نیز یکی از رجال معروف انگلستان است که در سال ۱۸۵۳ و ۱۸۵۸ میلادی وزیر امور خارجه انگلستان بوده و گزارشات ایام زندگی خود را از تاریخ ۱۸۳۲ تا سال ۱۸۶۹ روزانه منظماً نوشته و در سال ۱۸۷۴ در دو جلد طبع گردیده است. در این دو جلد نیز مکرر از این زن اسم برده شده است.
مستر گرنویل در یادداشتهای خود از سال ۱۸۱۹ تا سال ۱۸۳۴ از پرنس لیون که در لندن بوده اسم میبرد و از دخالتهای او در امور سیاسی صحبت میکند. این زن با تمام رجال انگلستان روابط داشت و با تمام وزراء دولتهای انگلیس مربوط بوده. در سال ۱۸۳۴ بواسطهٔ اختلافاتی که بین انگلستان و روس پیش آمد این خانم نیز از لندن احضار شد در سال ۱۸۳۷ این شاهزاده خانم در پاریس بود. در آنجا نیز تمام وزراء و رجال درباری فرانسه همه شب در سالن او جمع میشدند، مخصوصاً رئیسالوزراء فرانسه مسیو موله[۱۷] و گیزو[۱۸] با او رفت و آمد داشتند.
در ۲۹ ژانویه ۱۸۵۷ ارل آف مالمزبوری در یادداشتهای خود چنین مینویسد:
«پرنس لیون در پاریس وفات نمود. این خانم در سال ۱۸۲۶ میلادی سفیر دولت امپراطوری روس مقیم دربار انگلستان بوده و یکی از زنان عالی درجه از حیث ذوق و سلیقه در مجامع اشرافی آن عهد لندن حساب میشد. این شاهزاده خانم فوقالعاده زیرک باهوش و دلربا و بزگترین شیاد و دسیسهکار در عالم سیاست بشمار میرفت. در تمام عمر خود جاسوس پرمکر و حیلهٔ دولت امپراطوری روس، بلکه جاسوس مخصوص شخص امپراطور روس بود و مدام با او مستقیماً مکاتبه داشت.
پرنسس لیون بجان وزراء امور خارجه انگلستان مانند یک آفت وبا و طاعون بوده و در اواخر عمر او، گیزو روابط سیاسی خیلی نزدیکی با او داشت.»[۱۹]
- ↑ در این تاریخ دولتین انگلیس و روس بر ضد دولت عثمانی متحد شده بودند و برای تقسیم ممالک عثمانی با هم قرارداد سری داشتند. بعدها دولت فرانسه نیز داخل این اتحاد گردید و موضوع یونان را بهانه کرده بدولت عثمانی حمله نمودند (تاریخ اروپای جدید تألیف ریشارد لودج (صفحه ۶۵۱)
- ↑ سواد این معاهده در تاریخ منتظم ناصری جزء وقایع سال ۱۲۳۹ هجری (۱۸۲۳ میلادی) ضبط شده است.
- ↑ Verona
- ↑ الکساندر اول (۱۷۷۵ – ۱۸۲۵) امپراطور مملکت پهناور روسیه، از سال ۱۸۰۶ بهسلطنت رسید و بیست و پنجسال تمام سلطنت کرد. این امپراطور با دسایس خارجی در قتل پدر خود پول اول شریک بود. در همان سالیکه سرجان ملکم در تهران با حاجی میرزا ابراهیمخان اعتمادالدوله شیرازی عهدنامه تعرضی و دفاعی را علیه ناپلئون منعقد مینمود در همان اوقات بهتحریک عمال انگلیسی، پول اول امپراطور روسیه با شرکت پسرش الکساندر بقتل رسید و در همان شب الکساندر، بنام الکساندر اول بامپراطوری مملکت روسیه برگزیده شد. پدر الکساندر اول از سال ۱۷۹۶ تا سال ۱۸۰۱ سلطنت کرد. با انگلیسها علیه ناپلئون اتحاد بست و در جنگها شرکت نمود. ولی در سال ۱۷۹۹ با انگلیسها در سر جزیر مالتا اختلاف پیدا کرد و از اتحاد با آنها کناره نمود و بهفرانسه پیوست و اتحاد گرمی بین پول و ناپلئون ایجاد شد. در نتیجه قرار دادند منعقاً با مساعدت دولت ایران به هندوستان حمله کنند که شرح آن گذشت.
بر عکس الکساندر از همان ساعت اول با انگلیسها علیه ناپلئون همکاری نمود و به تحریک انگلیسها بگرجستان ایران لشکر کشید. در نتیجه ایران با روسها مشغول جنگ شد که این جنگ سه سال بطول انجامید.
در سال ۱۸۰۲ قرارداد صلح بین فرانسه و انگلیس بنام صلح آمیان بسته شد. در اثر این قرارداد، صلح در تمام قاره اروپا برقرار گردید. یکی از مواد قرارداد مزبور این بود که جزیره مالتا را انگلیسها تخلیه کنند اما انگلیسها باین قرارداد عمل نکردند. مجدداً از بهار سال ۱۸۰۳ بین انگلیس و فرانسه دشمنی آغاز و روسیه نیز بجنگ با فرانسه کشیده شد. در سال ۱۸۰۵ یک اتحاد بین دول انگلیس، روس، اطریش و سوئد علیه ناپلئون ایجاد گشت و در ماه دسامبر همان سال جنگ سختی بین ناپلئون از یکطرف و امپراطور روس و امپراطور اطریش از طرف دیگر در محل موسوم به اوسترلیتز Austerlitz واقع گردید. قشون روس و قشون اطریش هر دو شکست خوردند و امپراطور اطریش خواهان صلح شد. الکساندر اول تیر قشونهای شکستخوردهٔ خود را جمعآوری کرده از معرکه بیرون رفت.
الکساندر این شکست خود را بزودی جبران نمود و مجدداً خود را برای جنگ با ناپلئون آماده کرد. در ماه جون سال ۱۸۰۷ جنگ سختی بین این دو امپراطور برقرار شد و در اوایل ماه جولای ۱۸۰۷ معاهده تیلسیت بین آنها برقرار گید که شرح آن گذشت و یک معاهده سری نیز بین دو امپراطور بسته شد. باین معنی که هر گاه دولت انگلیس برای صلح حاضر شود الکساندر هم علیه انگلستان با فرانسه همکاری کند و بر ضد انگلستان قیام نماید و بالکساندر نیز اجازه داده شد فنلاند را که متعلق بدولت سوئد بود تصرف کند و همین عمل را در سال ۱۸۰۸ انجام داد بعلاوه جزایر آلاند را نیز بموجب معاهده سپتامبر همان سال بتصرف در آورد.
الکساندر خود را تالی ناپلئون تصور میکرد و خود را هیچ کمتر از او نمیدانست باطناً با او رقابت مینمود و میخواست خود نیز مانند ناپلئون سردار نامی اروپا معرفی گردد.
وصلت ناپلئون با دختر پادشاه اطریش و اتحاد فرانسه با اطریش و عدم موافقت ناپلئون برای تصرف اسپانیول، الکساندر امپراطور روس را عصبانی نمود و کدورت بین دو امپراطور رفتهرفته بدشمنی مبدل گردید. در ضمن انگلیسها میان افتاده با روسها نزدیک و واسطه شدند بین روس و عثمانی هم صلح برقرار شود. در این هنگام است که اختلاف بین فرانسه و روس شدید شده ناپلئون در اواسط سال ۱۸۱۲ با ششصد هزار قشون منظم و نیرومند بینظیر بروسیه حمله کرد و نتیجه آن زوال و فنای پانصد هزار نفر از آن ششصد هزار نفر قشون معظم گردید و خود ناپلئون هم خسته و فرسوده و شکستخورده، یکه و تنها شبانه بپاریس ورود نمود. الکساندر از این مبارزه فاتح در آمد و ستون فقرات قشون ناپلئون را در هم شکست و ناپلئون از این شکست دیگر قد راست نکرد. از این ببعد الکساندر پهلوان اروپا شناخته شده در تمام جنگهای بعدی با ناپلئون شرکت میکند تا کار ناپلئون خاتمه پیدا کرده از صحنه سیاست اروپا خارج میشود.
با شکست و تبعید ناپلئون صلح جهانی برقرار نگردید. همیشه ورد زبان جنگجویان دوره بیست ساله ناپلئون این بود که این جنگ را برای ایجاد صلح جهان شروع کردهاند، همینکه خطر ناپلئون بر طرف گردید سکنه جهان نیز در امن و امان و در صلح دایمی زندگی خواهند نمود الکساندر اولین و آخرین کسی بود که مفتون این حرفها شده بدان ایمان و عقیده پیدا کرده بود و در این راه هم جداً میکوشید.
از سال ۱۸۱۵ تا ۱۸۲۳ در این راه قدم میزد و میکوشید صلح جهانی را برقرار کند، ولی دو نفر با مهارت تمام از حرارت او در این راه میکاستند: یکی کاسل را وزیر امور خارجه دولت انگلیس دیگری مترنیخ صدراعظم و همهکاره دولت اطریش بود. این دو نفر ظاهراً با فکر او مساعد بودند ولی در باطن او را مسخره میکردند و همین عمل در زمان جنگ اول جهانی نیز تکرار شد و ویلسن رئیسجمهوری امریکا گرفتار همین مصیبت شده بالاخره مایوسانه بامریکا مراجعت نمود و دق کرد و مرد.
در اوایل قرن نوزدهم که امنیت قارهٔ اروپا در اثر ظهور ناپلئون متزلزل شده بود فکر ایجاد صلح عمومی و دائمی در میان دول اروپا پیدا شد و شاید الکساندر امپراطور روس بعد از پیشنیان اول کسی بود که باین خیال افتاد و این فکر در مغز او قوت گرفت و سالها نیز برای این کار مجاهدت نمود واتحاد مقدس را بوجود آورد.
(Holy Alliance. Europe in 19th Century by E. Lipson. P213)
غرض از این اتحاد این بود که از جنگهای خونین بین دول اروپا جلوگیری شود و برای کلیه آنها آسایش و راحتی برقرار گردد و تمام سلاطین را با هم برادر کنند که با کمال دوستی و مودت بدون جنگ و خونریزی زندگی کنند و تمام اختلافات بین خودشان را در یک کنگره حل و عقد نمایند که منجر بجنگ نشود.
پس از اینکه جنگهای ناپلئون در سال ۱۸۱۵ خاتمه یافت، امپراطور روس باین اقدام دست زد و اتحاد مقدس را تشکیل داد. در این اتحاد چهار دولت معظم آن روز که عبارت از انگلیس، اطریش، روس و پروس باشد شرکت کردند. بعدها دولت فرانسه را نیز دخالت دادند و قرار شد هرچندی یک بار یک کنگره عمومی تشکیل شود و در آن مسائل مربوط باروپا و ملل اروپا حل و عقد گردد. و اگر اختلافاتی در بین باشد از طریق صلح و صفا قطع و فصل شود.
از سال ۱۸۱۵ تا سال ۱۸۲۳ چهار کنگره عمومی از دول اروپا تشکیل شد و در هیچ یک نتیجهٔ مثبت گرفته نشد. باید گفت اختلاف را بیشتر نمایندگان دولت انگلیس دامن زدند، مخصوصاً کاسل را و جرج کانینک هر دو رلهای منفی بازی کردند تا اینکه الکساندر خسته و بیچاره شده از این کمدی بسیار مضحک کناره گرفت.
الکساندر در اواخر عمر خود افکارش بکلی تغییر کرد، با اینکه در اوایل سلطنت خود در فکر آزادی ملت روس بود و میخواست یک رشته اصلاحات در روسیه برقرار کند ولی بعدها این افکار را بکلی کنار گذاشت و تا اندازهٔ تحت نفوذ مترنیخ صدراعظم اطریش واقع شد و در سال ۱۸۲۵ در گذشت. بعدها مخصوصاً در اوقاتی که بلشویکها بساط امپراطوری روسیه را برچیدند شایع شد که الکساندر اول در سال ۱۸۲۵ وفات نکرده بلکه از سلطنت استعفا داد و منزوی شد و مدتها بعد از این تاریخ زنده بوده. در هر حال در سال ۱۸۲۵ نیکلای اول بسلطنت رسید و معاهده ترکمانچای در زمان امپراطوری این شخص بر ایران تحمیل شده که شرح آن بیاید. - ↑ در ماه اپریل ۱۸۲۶ (۱۲۴۱ هجری) مستر کانینگ Canning وزیر امور خارجه انگلستان ولینگتون سردار معروف واترلو را با عجله مأمور سنپطرزبورغ نمود و نتیجه آن انعقاد یک معاهده سری بین دولتین روس و انگلیس گردید. تاریخ اروپای جدید تألیف ریشارد لودج (صفحه ۶۵۴)
History of Modern Europe By R. Lodge - ↑ سکنه آذربایجان این امتحان را کراراً در جنگهای بین ایران و عثمانی دادهاند. گاهی اتفاق افتاده که قشونهای دولتی ناچار به تخلیه تبریز شدهاند ولی سکنه تبریز از شهر دفاع نموده تسلیم نشدهاند ولی در این قضیه خود اهالی به پیشوائی علماء خود روسها را بگرفتن تبریز دعوت نمودند و آنها را با سلام و صلوات وارد تبریز کردند.
- ↑ Robert Stewart, Lord Castlereagh.
- ↑ Mr. Canning.
- ↑ The holy alliance had been shaken by the conduct of Canning it was shattered by the accession of Nicolas. History of Modern Europe by R. Lodge. P. 654
- ↑ ریشارد لودج که تاریخ اروپای جدید را نوشته است در صفحه ۶۵۶ تاریخ خود مینویسد:
«در این موقع ولینگتون رئیسالوزرای دولت انگلیس بود، این شخص بهیچ وجه حاضر نمیشد اقدام عملی نموده از تجاوزات دولت روس بایران جلوگیری کند.» - ↑ جلد اول از کتاب فوق (صفحه ۱۵۱)
- ↑ It was clear however to all Parties that Mr. Canning only sought a means of escaping the fulfilments of the stipulations., Kaye Vol. 1 P. 153
- ↑ جرج کانینگ از رجال سیاسی معروف انگلستان میباشد. در سال ۱۸۲۲ وزیر امور خارجه بود. در سال ۱۸۲۷ رئیسالوزراء شد و در همان سال مرد. این شخص کاملا در تحت نفوذ شاهزاده خانم فتان فوقالذکر بوده و برای تمام پارتیهای سیاسی انگلستان مسلم بود که مستر کانینگ وزیر امور خارجه انگلیس بوسایل مختلف متشبث میشد که از انجام تعهدات دولت انگلیس نسبت بدولت ایران فرار کند. «جان ویلیام کی جلد اول صفحه ۱۵۳»
- ↑ Princess de Lieven
- ↑ تاریخ جنگهای افغانستان، جلد اول (صفحه ۱۵۴)
- ↑ Earl of Malmesbury.
- ↑ Monsieur Molé.
- ↑ Monsieur Guizot.
- ↑ جلد دوم (صفحه ۵۶)