پس از ورق زدن تمام آن شماره میبینم گویا فرقی ندارد. یك گوشت قربانی گیر آوردهاند (و آن خودخواهی این صاحب قلم ) وهی ادای کشتار. و چه بهتر هم بچهها قصابی میآموزند؛ یعنی که علم نقد؛ و هم این بادکنک خودخواهی گاهی سوزن هم میخورد.
در عالم قلم رسم است که هر کس در جوال رفتن با گندهتر از خود اعلام ورود میکند؛ خیلیهای دیگر این کار را کردهاند. خود من هم. اما یادم نبود که در این ولایت هر ر کدام ما خشت هامان راهم با خاک چینه دیگران میزنیم چینه را میکوبیم - یعنی پایش را خالی میکنیم و بعد که فروریخت خاکش را سرند میکنیم و یك دو سطل آب از لب جو-و قالب را هم که به کمر آویخته داریم. و ده خشت بزن و تازه برای چه؟ برای حفاظت لانه موشی که سرپوش خودخواهی جوانکهای تازه از تخم در آمده است. (مگر نه اینکه اینجا ولایت هر که آمد عمارتی نو ساخت است؟ ) تا تو قدیمیتر او را ببینی. یعنی که فلان كسك هم در حاشیه میپلکیده است و تو ملعون چرا آنقدر مشغول زد و خورد بودهای که او را ندیدهای...؟ به هر صورت حضرات بدانند که در این میانه کود که ماییم حال شامورتی بازی نیست؛ یا تماشا و به قصد سر گرم کردن خلایق هم لازم نیست که تو حتماً دعوا کنی. دلقکی هم میتوان کرد. هر کس با کارش و در این الباقی عمر وقت سخت طلا است و این چینه را هم ما از ساروج ساختهایم. مواظب بیل و کلنگ هاتان باشید.
و جالب خود قالبها است که میخواهند آدم از قالب گریختهای را به انگ آن بزنند. اگر در این خشت زدنها باید دستهای کسی