برگه:YekChahVaDoChaleh.pdf/۳۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

به سرمایه کیهان پناه می‌برد؟ ... پس کجا رفت همت بلند و طبع پرهیزکار نویسنده؟ [۱]. و به گمانم جواب این سؤال را وثوقی خود با آن ویژه نامه‌اش داده باشد. ترسیده بود که با کتاب ماه دکان‌اندیشه و هنر تخته بشود. ترس که تمام شد عملاً سر عقل آمد.

به هر صورت گذشت و ما رفت و آمدمان را می‌کردیم. جوانی بود از شاگرد‌های سابقم که به روی کسی تیر در کرده بود و رفته بود پای اعدام به كمك او به دادگستری می‌رفتم و ناچار رجوع به وثوقی كه كمك‌ها كرد و تعیین وکیل و دقت در پرونده و علل مخففه (!) تا جوانك را از پای دار کشیدیم پایین همان ایام بود كه یك روز وثوقی در آمد که اداره‌کنندگان مجله می‌خواهند شماره مخصوصی برایت بدهند. گفتم: شاید می‌خواهد این جوری آن نارو را جبران کند و پذیرفتم. غافل از اینکه این خود چاله‌ای است. به هر صورت آمدند چهار پنج نفری با یک ضبط صوت و نشستیم و کپی زدیم و من تازه سرحال آمده بودم و دیده بودم که کلاسی است و شاگردهاش جوان‌هایی که وثوقی به عنوان وردست‌ها جمع کرده بود همه پر شور و جویای نام ـ و در این تجربه شماره مخصوص قسمت اصلی آن مجلس بود و بهره‌ای که ما از آن بردیم و الباقی ارزانی‌ایشان فردا یا پس فردای همان مجلس من روانه حج شدم و بعد‌ها که مجله در آمد، دیدم شده‌ام خرگوشی برای آزمایشگاهی این است که حالا با تشکر از

همه لطف و محبتی که در این کار بوده است می‌خواهم بنشینم و پس از یك

  1. نقل از آخر ستون اول صفحۀ ۳۷۸‌اندیشه و هنر - شهریور ۱۳۴۱.