برگه:YekChahVaDoChaleh.pdf/۳۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

در همین ایام بود که داریوش آن طنز تند ای - جی - پاس را نوشت و آورد که در کتاب ماه چاپش کنم. سیمین و من دیدیمش و نپسندیدیم. چرا که فخری را آزرده بود قرار بود اصلاحش کند که مجله توقیف شد و من رفتم سفر و گلستان هنوز بغض کرده است به خیال اینکه ما را هم در نوشتن آن طنز دستی بوده!



چاله دوم را وثوقی در این راه. کند شاید به غیر عمد. وحتماً به قصد محبتی. با شماره مخصوص که برای صاحب این قلم داد مرا در آن شماره سوار بر خرمرادی کردند که عبارت از خودبینی بود وانگی روی کپل آن خر زدند که انگ بچه مدرسه‌ای‌ها بود. و این نیز از این قلم به دور بود؛ و به دور باد. حالا می‌گویم چرا.

وثوقی را هم دست بر قضا از همان سال‌های ۲۴ و ۲۵ می‌شناسیم ضمن همان ماجرای سیاسی آخر ما همه از یک کندو بیرون آمده‌ایم. او آن وقت‌ها کارمند بانک بود و زن و فرزند داشت و گاهگداری