برگه:YekChahVaDoChaleh.pdf/۳۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

٣٢/ یک چاه و دو چاله


فرار کرده جا نداشت. و با داریوش و عیال ، سه نفری می‌دویدیم از دادستانی به تبلیغات و از سازمان امنیت به وزارت فرهنگ که شاید به یکی بفهمانیم لزوم وجود شخص شخیص چنان مجله‌ای را که بادو شماره یک دسته شصت نفری را به تکاپو انداخته بود. وغافل بودیم که همین اجتماع ایجاد وحشت کرده است و گرنه ما که بودیم و گلستان که بوده که هر یک از ما را بتنهایی چه براحتی مهار می‌کنند یا ر‌ها می‌کنند تا در دنیا‌های تنگمان بپوسیم یا زله که شدیم رضایت بدهیم به زینت المجالس این غارتکده شدن!


خرداد ۱۳۴۲