برگه:YekChahVaDoChaleh.pdf/۲۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
یک چاه و دو جاله / ۲۳


‌های آن دوره بیدار است و زنده است؛ این زندگی و بیداری را ما در آن سال‌ها بدقت در تن همدیگر کاشته‌ایم. او به پرمدعایی و دیگران به بی‌اعتنایی و بردباری همدیگر را به آدم‌ها راهنما بوده‌ایم و به کتاب‌ها و به‌ایده‌آل‌ها به کمک هم از مخمصه‌ها می‌گریخته‌ایم و از چاله‌ها. به اتکاء هم در وقایع شرکت می‌کردیم و در خطر‌ها. یک بار با هم عهد بستیم که دور از هر ادا و اکسانتریسیته آدمی باشیم عادی واگراز مان آمد کاری بکنیم. یادم است یک بار از آبادان ترجمه‌ای از همینگوی فرستاد که تحصیل پر حاصلی بود. چون آدمی که کاری ازش بر می‌آید ادا ندارد و آنکه ادا دارد کاری ندارد. به هر صورت میخواهم بدانید که این قلم شاید می‌توانست در این روزگار وانفسای فیلم‌سازی او دستی زیر بالش می‌کرد چون به او دینی دارد - اما حیف که نمی‌تواند مجموعه داستانی[۱] که برایش چاپ کردیم و حق البوقش را بالا کشیدیم بی‌هیچ تردید و چون و چرایی تنها به این علت که او آبادان بود و پول خوب می‌گرفت و صاحب این قلم در تهران بود و اوضاعش خیط بود سیصد و پنجاه تومن بود. یا ۳۷۵ تومن. و او هم در این آبادان بود که عاقبت تکلیف خودش را روشن کرد از بازیگری به تماشاگری.

اولین تجربه جدی آن ما با گلستان در خود داستان انشعاب

بود. او با ما بود اما با ما نیامد. ما که انشعابمان را کردیم او

  1. زندگی خوش کوتاه فرنسیس مکومبر - چاپ‌امیر کبیر. سال ۲۷ یا ۲۸ یا ۲۹. یادم نیست.