برگه:YekChahVaDoChaleh.pdf/۱۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۲/یک چاه و دو چاله


زدیم و می‌خوردیم و نمی‌دیدیم که حضرات به کمین نشسته‌اند و چرخی را که به چنان زحمتی به دور افتاده بود بزودی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از گردش خواهند انداخت. و درست پس از این ماجرای اخیر بود که سرو کله همایون از نو پیدا شد با انگی از بوی دلار بر پیشانی مباشر بنگاه فرانکلین - تلفن و دعوت و رفت و آمد و کار سیاسی بی‌مزد در شاهد و نیروی سوم و خانه شمیران تازه از دست بنا در آمده و بار قرض سنگینی. و او در خیابان نادری دوسه تا اتاق گرفته بود ( که بعد‌ها فهمیدیم مستغلات پدری بوده و خود حضرت، هم موجر بوده هم مستأجر) و داشت دنبال مترجم می‌گشت و اینکه چه کتاب‌هایی را ترجمه کند و کدام مترجم‌ها سرشناس ترند و پرفروش‌تر و کدام ناشر‌ها خوش حساب‌تر و مطالب دیگر از این دست که او نمی‌دانست و ما مختصری میدانستیم و همه را مفت و مجانی در اختیارش می‌گذاشتیم. دلمان خوش بود که جایی مورد احتیاجیم و بعد هم زمینه‌ای بود که دستگاه ناشری بقاعده در کار باشد و ناچار کلاهی از این نمد برای تو که صاحب قلمی همیشه همین حساب‌ها کار آدم را خراب می‌کند. راستش تقصیر این قضیه با من است که تشجیعش می‌کردم؛ صاحب این قلم را. بوی دلار راهم من تشخیص دادم او خود حتی این را نمی‌دانست که همایون از مرغدانی تقی‌زاده در آمده است تا بعد‌ها حالیش کردم... به هر صورت در همین مدت او با داریوش آشنا شد و دوستدار و گلستان و مرزبان و مهاجر و آرام و‌امیر كبیر والخ... که دوسه تاشان بعد‌ها از چنگ او گریختند و در همین روز‌ها بود که سیمین دوسه بار برایش چیز‌هایی ترجمه کرد و این قلم چه شانسی آورد که هنوز با