پرش به محتوا

برگه:Tarikhe Now.pdf/۲۰۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

ایران را در ولایت خود جای داده بودند و از ارسال مکاتیب به پاشایان سرحد و سرعسکر ارزنة الروم فایده‌ای مترتب نمی‌شد از جمله این دعاگوی دولت مکرر به پاشای مزبور نوشتجات در این باب نوشته و کسان فرستاده بود و پاشای ولایت مزبور به عذرهای دور از کار تأخیر و اهمال در رد طوایف فراری می‌نمود لهذا در این وقت که از طوایف فراری در آن ولایت بودند و جمعیت مستعد نیز در سرحد حاضر بود این دعاگوی دولت غنایم طایفۀ جلالی را به معتمدان سپرده از راه محال ماکو و قراقیون به ولایت خوی روانه کرد وخانباباخان پسر محمدخان ایروانی را نیز مرخص ایروان نمود و خود این دعاگوی دولت پادشاهی با هزار نفر سرباز نظام و هزار نفر سرباز به عزم کوچانیدن طایفۀ محمد یونس حیدرانلو روانه شد و چون راه منحصر بود به این‌که از زیر شهر بایزید گذشته شود قریب به نصف شب که به میان محلۀ زنگ‌زور که از محلات شهر بایزید است رسیدیم چنان باران عظیم لشکریان را گرفت که اصلاً حرکت مقدور نشد لابد و ناچار از پیاده و سوار به نظامی که می‌رفتند ایستادند. از همهمۀ لشکریان پاشا در میان قلعۀ بایزید خبردار شده به افروختن کاسه‌های مهتاب و مشاعل در بروج و بدنۀ قلعه‌ای که در بالای شهر بایزید است اقدام نموده و دور قلعه را چون روز روشن ساخت و دو نفر از کسان این دعاگوی دولت را که به جهتی از جهات پیش پاشا فرستاده شده بودند گرفته محبوس نمود.

در این بین باران فی‌الجمله انقطاع پذیرفت و این دعاگوی دولت از کنار شهر گذشته بر سر طایفۀ محمد یونس رانده محمد یونس با چهل پنجاه سوار در همین شب به بایزید پیش پاشا می‌آمده است و خوف از قرب وصول لشکر ایران داشته است، در بین راه به قراولان لشکر ایران برخورده فرار بر قرار اختیار نموده لشکریان او را تعاقب کرده او خود را به اوبۀ خود رسانیده و همان‌قدر فرصت نمود که دو نفر از عیال خود را سوار کرده و گریخت و سوار و سرباز وقت طلوع آفتاب به میان اوبه‌ها رسید. این دعاگوی دولت پادشاهی نصف سرباز و سوار را در پیش خود نگهداشته و نصف دیگر دست به غارت و تاراج برآوردند و در این بین به قدر چهارصد نفر سوار و پیاده از طرف بایزید نمایان شد که به کمک محمد یونس می‌آمدند و این مکان مکانی است که در پای گردنۀ