برگه:Tarikhe 500 Saleh Khouzestan.pdf/۳۵۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

فرمود کی می‌رود عرض کرد اگر مرخص بفرمایی من می‌روم گفت چه عیب دارد قرار دادند هزار نفر سرباز یک عراده توپ بردارند وزیر هم رفتند لب آب وزیر رد شد رفت شوشتر بنا بود سرتیپ بماند که کشتی بفرستند همراه برود شوشتر کشتی بفرستد کشتی و بلم بفرستند آنشب را ماند فرداش هم ماند سرشب که شد حکم کرد که بار کنید اما بی‌صدا فانوسی در سربلندی روشن کردند و حرکت کردند هرگاه الاغی صدا می‌کرد دهن او را می‌بستند سرتیپ فحش بصاحب الاغ می‌داد چند نفر شتر از عرب برده بودند آرد برای سرباز و بنه سرباز را بار کرده بودند دو سه نفر از آن شترها صدا می‌کرد دهن آنها را بستند چاره نشد آخرش شتر را ول کردند بیابان بارش را بیابان انداختند.

باین قسم و این تعجیل سرباز را برداشتند تا فردا عصری ده و دوازده فرسخ راه را قطع کردند اسب‌های توپخانه ماند بنا کرد فحش بتوپچی دادن که چرا هی نمی‌کنی گفتند اسب قوت ندارد کاه نخورده دو منزل راه را آمده مگر چقدر توانا دارد تمام سرباز در بیابان پاریز شدند از تشنگی آخرش یکدفعه سرباز ایستادند که اگر ما را قتل کنید دیگر نمی‌توانیم راه برویم چه خبر شده است دشمن که پشت سر ما نگذاشته چه خبر است بهزار معرکه آنجا منزل کردند.

بهمین تعجیل آمدند دزفول وقتی سرتیپ رسید دزفول نواب والا از شوشتر زن امیرزاده را روانه کرد آمد بدزفول که روانه خرم‌آباد نمایند این مرحله زیادتر باعث تشویش و هراسانی مردم شد چه قشون چه رعیت فردای آنروز افواج فراهان حرکت کرده روانه شوشتر شدند.

بعد از ورود بشوشتر بعد از چند روز فوج بهادران را با بیات روانه اهواز کردند فوج کزاز در میان ارک شوشتر بود بنا کردند چادر برای