سایر فوجها اول هم اینها شلوغ کردند بعد از اینها بختیاری و لر خیلی از قورخانه ماند که بعد از آمدن اردو آتش زدند توپها جلو بود پشت سر آنها فوج بهادران بعد بیات بعد فراهانی بعد کزازی قشون ابو ابجمعی خود نواب والا که سیلاخوری و امرائی باشند داخل نظام نبودند برای خودشان در بیابان راه میرفتند و آنچه تفنگ و اسباب که غارت کرده بودند معامله میکردند.
نواب والا سوار کالسکه در عقب اردو میآمدند در بین راه علی نقی خان آمد خدمت نواب والا بنا کردند بازخواست کردن که علینقی امروز چرا کزّازیها این قسم حرکت کردند فرار کردند عرض کرد قربانت شوم سرباز کزاز سرباز نظامی در سر سنگر بود سرباز بنه پا نفهمیده حرکت کردند و زود آرام گرفت در این بین محمد حسن خان رسید نواب والا فرمودند محمد حسن خان فراهانی هم بد نیست از دور میگریزند بیکمرتبه از اسب پیاده شد گفت کدام زن... فرار کرد کدام پدر و مادر فلان فرار کرد خودت اول از همه فرار کردی میخواهی مردم را بدنام کنی من الان فوجها را برمیدارم هرکس نیاید زن... است هرکس نیاید پدرش فلان بقسمی فضاحی کرد که نمیشود نوشت آدم فرستاد که فوجها برگردد آدم آمد فوجها برگشتند نواب والا امیرزاده و محمد رضا خان مهندس را فرستاد که سرتیپ را برگرداند هرقدر میکنند سرتیپ برنمیگردد فحش آشکار بنواب والا و امیرزاده میدهد فوج هم برگشت آمد پیش سرتیپ حکم کرد بروید تا من بیایم سرباز بنا کرد یا علی یا علی یا اللّه یا اللّه کشیدن.
نواب والا دید که برنمیگردد خودشان از کالسکه پیاده شدند سوار اسب شدند آمدند بیدقدار را فرمود برگردد گفت حکم آقام است و