برگه:Tarikhe 500 Saleh Khouzestan.pdf/۲۸۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

گذشت و سرکشان روزبه‌روز بر دلیری و نیرومندی می‌افزودند کسانیکه شوشتر و چگونگی رفتار این بدنهادان را ندیده‌اند نخواهند دانست که چه آزارها بر مردم می‌شد و چه سختی‌ها بر ما روی داد این را یکی برای من نقل کرد که بعنوان نمونه از رفتار سرکشان در اینجا می‌نگاریم: سیدی از خاندان امام جمعه بامداد بصدای دراز خواب بیدار می‌شود و رخت بر تن کرده دم درآمده باز می‌کند به یک ناگاه چند کس تفنگ به دوش بر سر او ریخته یکی دستهایش را می‌گیرد و دیگری دست به جیبهایش برده بتهی کردن آنها می‌کوشد سومی به بغلهایش می‌پردازد. چهارمی با مشت بر سر و رویش می‌زده.

در این میان که بیچاره لابه نموده و پیاپی می‌پرسیده «آخر چه شده؟ آیا چه گناهی من کرده‌ام؟» و کسی پاسخ نمی‌داده چون از کار خود فراغت می‌یابند یکی از ایشان پاسخ آن پرسش را داده می‌گوید:

«پدر سوخته! خانه تو نه مخو» دانسته می‌شود حاکم شوشتر او را خواسته است!

در آغازهای جمادی الاولی بود که سرکشان برای حمله بر دژ سلاسل و جنگ با سپاهیان آنجا آماده گردیده و در پشت‌بامها سنگرها می‌بستند و روز سه شنبه پنجم آنماه ناگهان بامداد زدوخورد درگرفت سرکشان از هر سوی از پشت بامها شلیک می‌کردند و سپاهیان با شصت تیر دفاع می‌نمودند و جنگ سختی در کار بود شماره تفنگچیان شهر بیش از هزار تن و چندین برابر سپاهیان دژ بود ولی چون یکروز پیش از آن لشکر خرم‌آباد به دزفول رسیده و شیخ موسی گماشته شیخ از آنجا گریخته بود این خبر به سپاهیان رسیده با پشت‌گرمی دلیرانه دفاع می‌نمودند بلکه به دفاع بسنده نکرده یک دسته سواره را از دژ