نزدیک سپاهیان رفت.
رئیس تلگراف از هواخواهان شیخ خزعل و برای پاییدن دیگران به شوشتر فرستاده شده بود از بسکه نومیدی از دولت و چیرگی او داشت همه پولهای اداره را برداشته و خرج کرده که سپس کارش به دیوان جنائی طهران کشیده به زندان فرستاده شد.
عدلیه و مالیه اگرچه دچار هجوم و تاراج نشدند ولی هرگونه ترس را داشتند بویژه من که نگارنده این نامه هستم چون دانسته شد که شیخ عبدالحمید پسر شیخ خزعل خان سه تن را برای آن روانه شوشتر کرده که بهنگام فرصتی گزند به من برسانند و یکی از آن سه تن شبی در حال مستی این راز را بیرون داده بود از این جهت بیم من بیشتر از دیگران بود ولی چون امیدگاهی جز خدا نداشتم همه ناگزیر بودیم که روز گذارده نگران پیش آمده باشیم.
کوتاهسخن: آن ایمنی که کارکنان دولت در ناصری و دیگر جاها داشتند ما در شوشتر از آن بیبهره بوده و روز با بیم و سختی بسر میدادیم پس از زمانی که رشته کارها بدست آقایان بود شیخ خزعل علیمحمد نامی را از توشمالان بختیاری به حکومت شوشتر فرستاد و او دستهای از بختیاریان را همراه خود آورد و بدینسان کار فتنهجویی بالا گرفت.
شبها همه به شلیک پرداخته خواب و آسایش را از مردم میربودند روزها را نیز به گیروببند برخاسته تا میتوانستند آزار از بینوایان دریغ نمیساختند در آن گرمای سخت تابستان شبها از خواب پشتبام بیبهره بودیم و من پاره شبها را ناگزیر بودم که دگرگونه کرده از خانه بیرون رفته شب را در جای دیگری بسر بدهم دو ماه بیشتر بدینسان