باری چون سیدمحمد به پیرامون هویزه درآمده آن کشتارها و تاراجها کرد شیخ جلال حاکم هویزه سپاهی که به جلو او بشتابد نداشت.
چگونگی را به پدر خود شیخ ابو الخیر که این زمان در شیراز نزد عبداللّه سلطان بود نوشت. شیخ ابو لخیر هم چگونگی را به عبداللّه بازگفت. عبداللّه سپاهی به سرکردگی امیر قلی نامی به هویزه فرستاد شیخ ابو الخیر نیز که به شوشتر بازگشته بود لشکری از شوشتر و دزفول و دورق گرد آورده او نیز آهنگ هویزه نمود. یک ماه دو سپاه برابر یکدیگر نشسته دست به جنگ نگشادند. سیدمحمد از انبوه سپاه دشمن اندیشه داشت و پی تدبیری میگشت. در این میان ابو الخیر چند تن از بزرگان هویزه را بیگناه بکشت و مردم هویزه از او رنجیدند.
مشعشع این حادثه را مغتنم شمرده در نهان با هویزیان سازشهائی کرده و چون مردم او بسیار اندک بودند زان را دستور داد که جامه مردان پوشیده و عمامه بسر گزارده در پشت سر مردان بایستادند و چون جنگ آغاز گردید مشعشعیان به یکبار حمله بردند و مولا علی که از جنگجویان نامی بود در این روز دلیری بسیار نمود. شیخ ابو الخیر و امیر قلی در خود تاب ایستادن ندیده به گریختند و سپاه ایشان شکست خورده گروهی نابود گردیده گروهی پراکنده شدند.
مشعشعیان از دنبال ایشان تاخته هر کرا یافتند نابود ساختند.
سیدمحمد به هویزه تاخته گرد آنجا را فراگرفت.[۱]
این خبر در بغداد به میرزا اسپند رسیده با سپاهی آهنگ هویزه و
- ↑ قاضی نوراللّه مینویسد هویزه را گرد فروگرفت. ولی سیدعلی آشکار نوشته که هویزه را گرفته باستواری آن کوشید.