امام هشتم و گرفتن مالیات کرد و بشتاب بطهران آمد. در طهران محمد حسن خان که بدربار شاه زمان امیر افغانستان رفته بود با «کدوخان» که از کابل بسفارت آمده بود آمدند و پاسخ نامهای را که در فتح خراسان بشاه زمان نوشته بود آوردند که در آن ناحیهٔ بلخ را را بدولت ایران واگذار کرده بود.
پس ازان خبر رسید که یکاترین دوم درگذشته و پاول پسر پتر بجای او نشسته است و چون این خبر بسپاهیان روسیه که در قفقاز بودهاند رسیده است رفتهاند و شروان و دربند را تخلیه کردهاند. در همین زمان آقا محمدخان تدارک رفتن بقفقاز را میدید. پیش از مرگ یکاترین شبی که هوا بسیار سرد بود در کنار آتش نشسته بود و با انبری آتشها را پس و پیش میکرد و تمام شب را درین حال بود و چون روز شد با خشم تمام انبر را در میان منقل کوفت چنانکه آتشها در اتاق پراگنده شد و گفت: «ای خدای قاهر یا او را بکش یا مرا از میان بردار!» و چند روز بعد خبر مرگ یکاترین را باو رساندند.
بدینگونه در ماه ذیالقعدهٔ ۱۲۱۲ در طهران لشکریان خود را جمع کرد و از راه اردبیل بکنار رود ارس رسید و در آنجا لشکرگاه ساخت و ده هزار سوار برای گرفتن قلعهٔ پناهآباد فرستاد. ابراهیم خلیل خان بار دیگر پل را شکسته بود و با این همه از آب گذشتند چنانکه کشتی هایی که لشکریانش را میبردند شکستند و برخی از آنها غرق شدند. ابراهیمخلیل خان باز هراسان شد و بیدرنگ خانوادهٔ خود را برداشت و بشکی و سرزمین لگزیها رفت و آقا محمد خان بآسانی پناهآباد را گرفت و آنجا را غارت کرد.
در همین زمان سه تن از خدمتگزاران وی که باو خیانت کرده بودند و تهدید کرده بود که فردا بکشدشان و هرچه شفاعت کرده بودند بجایی نرسیده بود شبانه با هم ساختند و در همان شب بیست ویکم ذیالحجه ۱۲۱۲ دو تن ازیشان ببستر او نزدیک شدند و نزدیک بامداد با دشنه او را کشتند و صندوقچه جواهر و بازوبندهای جواهر نشان و شمشیر مرصع و الماس دریای نور و تاج ماه را که همیشه همراه او بود برداشتند و بصادق خان شقاقی پناه بردند.
جان ملکم میگوید در سبب اینکه چرا بار اول که آقا محمد خان به گرجستان لشکر کشید یکاترین با گرجیان یاری نکرد اختلاف کردهاند. کسی که تاریخ گرجستان را نوشته گفته است که ژنرال گوداویچ فرمانده معروف سپاه روسیه در آن زمان در شش منزلی تفلیس بود. هراکلیوس کراراً از او یاری خواست و وی نپذیرفت زیرا که گمان نمیکرد کار بآنجا خواهد کشید و میپنداشت آنچه درباره لشکر آقا محمد خان میگویند مبالغه است و وی در هر صورت پیش از آنکه شوشی و ایروان را بگیرد بتفلیس نخواهد رفت. سپس میگوید حقیقت اینست که ژنزال گوداویچ در آن زمان در «گئورگیوسک» بود و لشکریانش در اطراف سیاهکوه پراکنده بودند و نمیتوانست تا سه چهار هفته آنها را جمع